top of page
Didare To

Updated: Aug 25, 2023



نیما قاسمی

( leftliberal )


من یک «لفت لیبرال» (Left Liberal) یعنی یک چپ لیبرالم. یعنی اندیشه‌های چپ را برای پشتیبانی از آزادی و رشد فرد انسانی به کار می‌گیرم نه اینکه منحصراً منتقد دولت‌ها باشم. چپ لیبرال، لزوماً مخالف هرگونه سیاست سوسیالیستی که از ناحیه‌ی دولت‌ها اعمال شود، نیست. اما به هر حال، او سوسیالیست نیست. چون سوسیالیسم، فرد را فقط مادام که در چهارچوب مصالح سوسیال (اجتماعی) باشد، موجه می‌داند. چپ لیبرال، یادآوری می‌کند که بهاء دادن بیش از حد به ابزارهای مهندسی اجتماعی، (دولت، شوراها و...) علاوه بر اینکه فرد را تنک‌مایه می‌کند و جلوی رشد او را می‌گیرد، لزوماً به بهروزی انسان در هیأت اجتماع هم نائل نمی‌شود. من با این جمله‌ی آرنولد تویین‌بی، مورخ انگلیسی همدلم که توفیق سوسیالیسم، در گروی تبدیل جامعه‌ی انسانی به جامعه‌ی حشرات است! یعنی جامعه‌ای که در آن، هر فرد، فقط نمونه‌ی تکثیر‌شده‌ی فرد قبلی‌ست و تمایزی وجود ندارد .

چپ ضدلیبرال، که در جامعه‌ی ما تیپ شناخته‌شده‌ی چپ، و فرهنگ سیاسی او، فرهنگ هژمونیک است، به اعتقاد من تشت رسوایی‌اش از بام افتاده، و دستش رو شده است! اینکه از نقادی چپ، فقط یقه‌ی دولت‌ها را بگیریم، آن هم به ویژه دولت‌هایی که آن سوی اقیانوس نشسته‌اند، و از محل جیب و اعتبار توده‌های مردم، (به اصطلاح با مزه‌ی آن آقا،) دوی علی گلابی برداریم، شعبه‌ای از شعبات ریاکاری آشنای ما ایرانیان است. حمله کردن دون‌کیشوت‌وار به آسیاب‌های بادی‌ست که با تمام وجودمان می‌بینیم که هیچ‌چیز را بهتر از گذشته نکرده است. بسیاری از همرشته‌ای‌های من که دیگر استاد دانشگاه‌ها شده‌اند، و به ویژه قشر کتاب‌خوان این مملکت، به باشگاه همین چپ فرومایه می‌پیوندند! فلسفه‌ی غرب، که فی‌نفسه یک عنوان مشکوک است، اگرچنانچه از آن ابزاری برای حمله به غرب و دولت‌هایش بسازید، مقبول می‌شود! یک ازدواج کلاسیک هم که بکنید، دیگر کافی‌ست و می‌توانید استخدام دانشگاه‌های حکومت انقلابی- اسلامی شوید. اینها حتی حیا نمی‌کنند که چهار دهه پس از استیلای یک حکومت بومی‌گرا با اجرای سیاست درهای بسته، بگویند که همه‌چیز تقصیر آمریکا و نظام سرمایه‌داری‌ست! می‌دانید چرا!؟ چون انداختن تقصیر گردن یک دیگری، به ویژه اگر در دوردست‌ها نشسته باشد، از آسان‌ترین کارهاست!

اینها هیچ به صلاح خود نمی‌بینند که اندیشه‌های چپ را در نقادی نهاد دین، و نهاد خانواده‌ی کلاسیک به کار ببندند! سهل است، بعد از آنکه الفاظ قلمبه سلمبه‌ی فلسفه‌ی چپ را آموختند، یک ازدواج کلاسیک می‌کنند و زیرسایه‌ی پدرخوانده‌های سنتی جامعه، خود به یک پدر سنتی تبدیل می‌شوند! ضدیت چپِ به اصطلاح ضدامپریالیستی ما با شاه هم، در مجموع شکلی از ریاکاری بود: با پدر سنتی بستند تا پدر کت و شلواری و سه‌تیغ کرده را از میدان بدر کنند! خوب فهمیده بودند که زیر پای این پدر به-روز شده که به جای آویزان شدن از سیبیل قدرقدرت‌های عالم، فکری و برنامه‌ای برای نو کردن جامعه‌ی خود دارد، سخت سست است! با آنکه جایش محکم‌تر بود، لابی کردند تا اگر چیزی تغییر می‌کند، در حد دولت مستقر باشد. اما کهن‌ترین نهادها که در برابر تغییر مقاومت بیشتری نشان داده‌اند، یعنی نهاد مذهب و خانواده را، دست‌نخورده باقی گذاشتند. روشنفکر سرافراز مشروطه، که قدرت شاه را مشروطه کرد، سوابق درخشانی از نقد تند و تیز دین از خود بجا گذشته است و در مواردی مانند مورد غم‌انگیز احمد کسروی، با خون خود امضاء کرده است. اما متأسفانه، روزگار بدسگالان فرارسید. روزگاری که به اسم طرفداری از طرف ضعیف، عملاً ضعیف‌کشی در پیش گرفتند

یکی از اینها سال‌ها پیش به من گفت فکر نکنی که ازدواج من با همسرم، یک ازدواج متعارف و رسمی‌ست! بلکه ما با هم دوستیم و برای مراعات رسومات اجتماعی ازدواج کرده‌ایم! همان لحظه یادم افتاد که دوست مشترکی گفته بود که من با شوهر این خانم به حکم اینکه همکلاسی بودیم، چند باری شوخی کردم، و نزدیک بود من را جر بدهد! چپ ضدآمریکایی، شکلی از محافظه‌کاری‌ست. شکل شیک آن است. همان چپی‌ست که سیمون دوبوآر صدایش را از ته سالن دانشگاه الزهرای قاهره شنید که دم خروس خود را با قید «در محدوده‌ی شرع» آفتابی کرد. اینها اگر خسته نمی‌شوند که پیازداغ این مبارزه‌ی دن‌کیشوت‌وار را با همه‌ی خساراتی که داشته، کم کنند، علتش این است: هرچقدر بیشتر های و هوی کنید، در پنهان کردن زیرشلواری راه‌راه و بوی آبگوشت پیجامه‌ایتان موفق‌تر خواهید بود. اوائل انقلاب همین واقعیت را به طور موجزتری بیان می‌کردند: چپ افراطی، عنقریب بر سر صندلی راست افراطی خواهد نشست. آیا «ماوقع» تا این لحظه، غیر از این بوده است!؟

Recent Posts

See All

Comentarios


bottom of page