پیرهن مهتاب
عریانیِ من را
آینهی نگاه تو معنا میکند
لبهای تو چه سِرّی با غنچههای تنم دارند
نمیدانم
همه شکوفه میزنند با لبخند تو
اسم تو را به گلبرگهایشان مینویسم
با سرانگشتانم
بوی تنت را میشنوم از شبنمهای لای لبانم،
وقتی بهآب میرسم
زنبق مست میشود، میخندد
شراب سفید میریزد از لبانش
نوید کامدهی میدهد
من میسوزم از شوقِ کامیابیِ تو
با اسم کوچکات صدا میزنم
هیچکس نمیداند
جا گذاشتهای خودت را
اینجا
رهگذر
Comments