top of page
Didare To

Updated: 15 hours ago


پیرهن مهتاب


عریانیِ من را

 آینه‌ی نگاه تو معنا می‌‌کند

 

لب‌های تو چه سِرّی با غنچه‌های تنم دارند

نمی‌دانم

همه شکوفه می‌زنند با لب‌خند تو


اسم تو را به گل‌برگهای‌شان می‌نویسم

با سرانگشتانم


بوی تنت را می‌شنوم از شبنم‌های لای لبانم، 

وقتی به‌آب می‌رسم


زنبق مست می‌شود، می‌خندد

شراب سفید می‌ریزد از لبانش

نوید کام‌دهی می‌دهد


من می‌سوزم از شوقِ کام‌یابیِ تو

 با اسم کوچک‌ات صدا می‌زنم

هیچ‌کس نمی‌داند

جا گذاشته‌ای خودت را 

این‌جا


رهگذر


Recent Posts

See All

شبنم

Comments


bottom of page