top of page
Didare To


سرم به‌‌شانه‌ی تو

شانه‌ی انگشتانت به انبوه گیسوانم

مثل مهتاب در سیاهیِ شب


پیاله‌ی نافم سرمست از لبانت

ستاره‌‌‌ام درخشان از بی‌فاصله‌گی

ستون گداخته را دل می‌برند

به‌‌مهمانیِ حلقه‌‌ها در مِه


با وقار، نازم را می‌کشی

به پروانه‌ی غرور مردانه‌گی 

رنگین‌کمان لای ران‌هایم 

تر می‌شود


دل‌تنگیِ غنچه به قدکشیدن ساقه

برای بوسه بر نمِ لبه‌‌هایم

در انتظار شادیِ ‌لذتی

که

 حافظه‌ی هیچ فانتزی نلرزد


در ادامه‌ی آن اتفاق زیبا

عشق در نوک پستان‌‌هایم

به‌‌هوای تو، آرام آرام جان می‌گیرد

غنچه‌‌های بهار زنانه‌گیم

شکوفه می‌زنند

رنگ صدایم را

 چشمانم را

نگاه کن


دو دیوانه

سینه به سینه‌ پُر شده‌اند

از خیس شدن،

 آرام رفتن

 دیر آمدن


 آرمیدنِ میهمان

به‌‌گرمائی 

که آغوش‌گرفتن و فشردن را 

معنایِ تازه می‌کند بتو

که

چگونه آبیاریِ باران

بروی شکوفه‌‌‌‌ها، غنچه‌ 

عاشقِ دوست داشتن‌ است


غنچه شکوفه می‌‌زند

بهار می‌خواهی؟

بیا

ب‌‌‌‌‌،،‌یا



در چشم‌‌بهم زدنی

باران تمام زنده‌گیِ آن دو را 

خیس کرده‌بود


رهگذر



Recent Posts

See All

آینه

댓글


bottom of page