top of page
Didare To

Updated: Jul 8



مست از رقص نِی در خلوت‌‌‌سرای خواهش،

من

رنگ مهتاب را می‌شمارم

قطره‌‌‌های شبنم

گل‌برگ‌‌‌های غنچه را،

به‌‌خواهش تب‌‌آلودِ رُویِش بادام


غنچه‌ی شب‌آشنای مهتاب

لبخند پسته

تغییر رنگ توت فرنگی‌ها به سرخی

زیباترین مژده‌ی گرماست

به‌پرهای صدف، در نهان‌خانه‌ی لبانش


تو

در من موج می‌زنی

فواره مانند

که بستر خویش رها می‌کند

به‌سینه‌ی چشمه که می‌رسد

آرام می‌گیرد


من بدنبال تو ادامه‌ی همان اتفاقم،

تا قلّه،

راهی نیست

قُویِ برهنه‌گیِ من

در آغوش‌تر از بهار تو، می‌رقصد


تَرَک، از تشنه‌گی،

پذیرای آب بیش‌تر‌ است

به مژده‌گانیِ سکوت آخرین ستاره‌ی سحرگاهان

که زبانش جام تُهی ناشدنی

از شراب لابلای لبانم می‌خواهد

برای باز شدن


تو در گذرگاهِ ادامه‌ی چکّه ها

من تمام راه با تو ام

تا لب‌ریز شکیبائی‌ام

زمان سرشار از ماست

بیا


رهگذر




Recent Posts

See All

شبنم

Comments


bottom of page