top of page
Didare To

Updated: Jun 26, 2023




شفق درانتظار ستاره‌گان ،

تسلیم نسیم بهاران می‌شد

در خیال‌اش

رازورمز باور لای ران‌هایم را می‌پروراند


شاید در پساپشت پنجره از دور دیدها

الاهه‌ی عشق و شهوت را می‌دید،

که پُراز باران‌های احساس ناب

در انتظار افسانه‌های دیدار ما بود


نبض خیس خواستن‌هایم

در قلب عریان عقربه‌ها می‌زد

در انتظار پایان روز


گذر زمان را با تراوت سکون

در مخمل گل‌برگ‌ها و زنبق تن‌ام

احساس می‌کردم

تو، جیغ‌های بی‌صدای

چشم به‌راه شکافم را

هم‌صدا بودی


تمام پنجره‌هایم باز بود

بیاد تو

به‌عشق تو

که زیباترین پژواک زندگی را

در تپش‌های هم‌سراییِ مضراب تو

خواهم شنید

و

عطر تراوت

نگاه معشوقم را

درونم می‌مکم

آن‌‌گاه

که شوق رهائیِ اوج را درآغوش‌ام خواهد خواند

و

من

رفتن و آمدن‌اش را

با عشق سیر خواهم کرد



این‌بار

رفتن‌اش را در سراشیب،

بیش از

دوبار سه‌بار چند‌بار

رها نخواهم کرد

به تکرار تمدید،

دلبری را جور دیگر خواهم‌کرد

با رفتن و آمدن‌ام بر او

هنگامی که ماهی در موج ژاله‌ها

دریا را خیس کرده،

صدا را با جیغ پیوند میزند


رهگذر

Recent Posts

See All

مخمل

حریر

شبنم

Comments


bottom of page