top of page
Didare To

Updated: Dec 6


روی‌کردی که ،،می‌گوید،،

و

 روی‌کردی که گفته هارا ،،تکرار،، می‌کند


بامراجعه به آثار محمد مختاری در می‌یابیم که او در آثار خود،

نحوۀ حرکتِ ما به سوی مدرنیته،

و علت‌های توقف و موانع و بحران‌های پیشِ روی جامعه ایران را،

مورد بررسی قرار داده است.

مختاری در این بررسی‌ها در میان سایر اندیشمندان،

از نظریه های میخائیل باختین هم استفاده نموده است.

در این مقاله ما قصد داریم که با بررسی پژوهش‌های مختاری و باختین،

گفتمان ایرانی و نحوه ارتباط آن با مدرنیته را مورد بازخوانی قرار بدهیم.


از زمان جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار، ایرانیان به خود آمده

و در پی چاره جویی برای شناخت علت‌های عقب افتاده‌گی خود برآمدند.


نیچه بر این باور بود زمانی‌که قومی در حال وقوف

به خطرات و بحران‌های خویش است،

نابغه تولید می‌کند

 و ایرانیان، در عرض چند قرن گذشته، خطرها

و بحران‌های گوناگونی را از سر گذرانده اند.

داریوش آشوری معتقد است 

که عباس میرزا را باید نخستین روشنفکر ایرانی به حساب بیاوریم.

 آشوری گفت‌وگویی از عباس میرزا و فرستاده ناپلئون را 

به عنوان مثال ذکر می‌نماید. 

در این گفت‌وگو، عباس میرزا از فرستاده ناپلئون این گونه می‌پرسد:

چرا ما ایرانیان زبون و درمانده‌ایم و شما چرا چیره دست و پیروزید؟

 آن نیرو کدام است که فرادستی این‌چنینی نصیب شما گردانده است؟

علت پیشرفت شما و ضعف دایم ما چیست؟

شما فن حکومت کردن، فن پیروز شدن و فن به کار گرفتن 

همۀ توانایی‌های انسان را می‌دانید، 

در حالی که ما گویی محکوم به دست و پا زدن در جهالتی شرم‌آوریم 

و به زحمت به آینده می‌اندیشیم.

 آیا سرزمین ما توان سکونت کمتری از اروپا دارد؟

 کمتر حاصل‌خیز است؟

 آفتاب پیش از آن که به شما برسد، ما را روشنایی می‌بخشد، 

در اینجا کمتر خیرخواهی و سودمندی دارد؟

بیگانه سخن بگو! چه باید کرد تا ایرانیان زندگی از سر گیرند


و این گونه بود که عباس میرزا برای دستیابی به جواب سئوال خویش 

و اخذ تمدن فرنگ، دانشجویانی را برای تحصیل به اروپا فرستاد 

و پس از او امیر کبیر با ساختِ دارالفنون و دعوت از معلم‌های اتریشی، 

راه عباس میرزا را در جهت توسعه علم در ایران ادامه داد 

و

این گونه بود که حرکت در مسیرِ گذار از زندگی پیش- مدرن 

و رسیدن به دوره‌ی مدرن در ایران آغاز شد


محمد مختاری از جمله‌ی آن روشنفکرانی است 

که به دنبالِ باز- خوانیِ فرهنگ ایرانی بود، 

تا به این ترتیب هم مقدورات و هم محدودیت‌های موجود در فرهنگ ایران را بشناسد

و با این شناسایی، 

امکانات موجود را تقویت نموده و از عارضه های بازدارنده، فاصله بگیرد.

 او به دنبال جنبه هایی از فرهنگ ایرانی بود 

که ایرانیان را از "اکنون" و "اکنونی بودن" باز می‌دارد.

 او جامعۀ ایران را اسیر سنت‌ها و گذشته‌ی دست‌وپاگیر می‌دانست.

 او بر این باور بود که جامعه ایرانی، همچون جوامع مدرن

از گفتمانِ گذشتۀ خود نگسسته است.

 او سعی داشت که با شناختِ عناصرِ غیرعقلانی

و غیرامروزی سنت و فرهنگ خود، ایرانیان را

از زیر بار آوارِ سنت‌هایِ بازدارندۀ تاریخی برهاند.

سنت های کهنی که ایرانیان در زیر بار آن‌ها در حالِ له شدن هستند.

او در پی تنظیم عقلانی جامعه و شناسایی و کشف قابلیت‌ها

و امکانات سنتیِ هم‌ساز با زمان حال بود.


او از این مسئله آگاه بود

که هویت "گذشته" ای که در درون تک تک ما ایرانیان خانه دارد،

 با این بازخوانی سر سازگاری ندارد و می‌خواهد همچنان برقرار و قدرتمند بماند

و دست به ترکیبش نخورد

و عادت‌ها و هنجارها و عادت کرده‌گان به ساخت های ایستای کهن،

 که تجسم تاریخیِ این گذشته اند،

 از این گونه بازخوانی شدیداً اکراه دارند.

مختاری سعی داشت که جایگاهِ پیش - مدرن جامعه ایران

و موقعیت پسامدرن جوامع غربی را در کنار هم مطرح نماید.

او می‌گفت که در جامعه ایران، هنوز "من دکارتی" نتوانسته است

تحقق پیدا کند

و دو اصل اساسی روشنگری، یعنی آزادی و خرد هنوز نتوانسته است

در انسان‌ها و ساختارهای اجتماعی جامعه ایرانی رسوخ پیدا کند

 و در نتیجه هنوز گفتمان‌های موجود در جامعه ایرانی را

 نیازمند خرافه زدایی، اسطوره زدایی و تقدس زدایی می دانست

و نفی خردورزی و پیش بردن سنت پسامدرن را یک ستم فرهنگی

به شمار می‌آورد.

 او با بررسی روندِ گذار جامعه ایران از ارزش‌هایِ کهن

به ارزش‌های نو،

دریافت که فرهنگ سنتیِ ما در این مدت با فرهنگ‌هایی مواجه شده است

که در بسیاری از وجوه بنیادی خود، با آن‌ها هم‌ساز نیست

و این ناهمگونی و ناهماهنگی این نظام‌های ارزشی،

 نه تنها هم‌زیستی ناگزیر آن‌ها را دشوار کرده است،

بل‌که هر دم بر تناقض و تعارض

ارزش‌ها، گرایش‌ها، روش‌ها و منش‌ها نیز افزوده است.

 او در بررسی خود به سراغ ادبیات کهن ایران رفت

تا با تحلیل و بازخوانی ادبیات کهن ایرانی،

ارزش‌ها، باورها، هنجارها و گرایش‌های فرهنگی موجود

در جامعه‌ی ایران را شناسایی نموده و مورد نقد قرار دهد.

او در یک نگاه کلی، دو روی‌کرد معرفتی متمایز نسبت

به‌انسان، زندگی و نظم موجود را در ادبیات کهن ایرانی

مورد بازشناسی قرار داد:


اول: روی‌کردی که از نظم مسلط در جامعه ایرانی پیروی نموده

و با آن هماهنگ بود.

 دوم: روی‌کردی که به دنبال فاصله‌گیری از نظم مسلط بود.

او با بررسی دقیق‌تر هر دو گرایش،

نشان داد که هیچ یک از آن دو،

از کلیت نظام فرهنگی ایران بیرون نیست.

هر دویِ این گرایش‌ها بر مبنای عدم دخالت در وضع موجود،

برای دگرگون کردن ریشه‌های ایجاد کننده آن، به وجود آمده بودند

و این گونه است که مختاری با بررسی ادبیات کهن ایران،

اصل معروف خویش یعنی

 "اصل شبان- رمه‌گی"

 را مطرح نمود و آن را در آثار شاعران گوناگون پی گیری کرد.

او در پژوهش‌های خود دریافت که در گفتمان ایرانیان نوعی 

"قیم- پروری" 

وجود دارد و این

هم شامل روابط فردی و گروهیِ ما می‌شود

و هم شامل رابطه‌ی یک فرد با درونش.

 سپس او در ادامه مبحث

 "فرهنگِ بی‌چرا" 

را مطرح می‌کند و از تجلیات این سنت اجتماعی، به عادت

 "تک گویی" 

و نقص و ضعف و کمبود

 "گفت‌وگو" 


در فرهنگ ایرانی اشاره می‌کند.

او نشان می‌دهد که ادبیات ما از زمان مشروطه به طور قابل توجهی

 شروع به گفت‌وگو کرده است،

اما داستان‌های ایرانی هنوز هم مشکلِ دیالوگ دارد.

 او سپس به خصوصیت رمان و نظریه های باختین، اشاره می کند

و رمان را یک ژانر ادبی گشوده می‌داند.



از دیدگاه باختین، 

جهان اجتماعی از صداها، چشم اندازها، و جهان‌های ذهنی گوناگون

تشکیل شده است.

اصلاً زندگی کردن یعنی درگیر مکالمه بودن و هیچ مکالمه‌ای

نباید به عنوان امری پایان یافته در نظر گرفته شود.

افراد از طریقِ برقراریِ مکالمه تغییر می‌کنند

و با دیگر گفتمان‌های موجود آمیخته می‌شوند. 

از نظر باختین حقیقت ماهیتی چندگانه دارد

و یک آگاهی واحد نمی‌تواند صاحبِ تمامیِ حقیقت باشد. 

ماهیتِ متکثر حقیقت باعث می‌شود

که برای بیان آن احتیاج به صداهای گوناگون باشد

و یک دهان واحد هیچ‌گاه نمی‌تواند حقیقت را بر زبان بیاورد. 

باختین بر واقعیتِ دگرگون‌پذیر و ناتمامیِ ذاتی هستی، تاکید داشت.

 از نظر وی هنوز هیچ چیز قطعی در جهان رخ نداده،

واپسین کلام درباره جهان هنوز گفته نشده،

جهان باز و آزاد است،

همه چیز هنوز در راه است و همیشه در راه خواهد بود.

 از دیدگاه مکالمه‌ایِ باختین، نه تنها "خود" انسان،

بل‌که فرهنگ‌های گوناگون نیز

از "صداها" و "موقعیت ها"ی گوناگون تشکیل شده اند

 و ما نباید آن‌ها را به عنوان یک مفهوم یکپارچه در نظر بگیریم،

 بل‌که آنها را باید به عنوان کثرتی از نیروها در نظر گرفت،

 که همه‌ی این صداهای گوناگون، درگیر روابطِ مکالمه‌ای با هم هستند.

مفهوم "منِ" دکارتی و باختینی بسیار از هم متفاوت هستند.

 دکارت در جمله معروف خود

 "من می اندیشم، پس هستم"

بر وجودِ یک منِ مرکزی تاکید دارد.

دکارت "من" را مسئول به وجود آوردن تفکر و خردورزی می‌داند.

اما بر خلاف مفهوم خودِ دکارتی، خودِ متکثرِ باختینی از مجموعه ای

متکثر از صداها، تشکیل شده است. 


 او از مفهوم "صدا" به عنوان جلوه‌ای از یک ایدئولوژی خاص

یا یک ادراک خاص از واقعیت، استفاده کرد،

که زبان در حکم میانجی آن به حساب می آید.

افراد از طریق خزانه‌ی چنین صداهایی یا از طریق ژانرهای گفتاری با جهان،

برهم کنش پیدا می‌کنند.

باختین با بررسی شخصیت‌های موجود در آثار فئودور داستایفسکی

به‌این نتیجه رسید

که وی شخصیت‌های داستان‌هایش را به گونه‌ای نوشته است

که انگار هر کدام از آن‌ها شخصیت‌های مستقلی هستند

که از چشم انداز شخصیِ خود، داستان مستقلی را تعریف می کنند

و هر کدام از شخصیت‌ها،

 آهنگِ هیجانی و اراده‌ای مخصوص به خودشان را دارند.

باختین بر این باور بود که برای به وجود آمدن یک مکالمه،

به دو ذهنیتِ جدای از هم نیاز داریم،

که هر کدام از آن‌ها توسطِ کلماتی که می‌گویند و می‌شنوند،

به معناهای ذهنی هم آغشته می‌شوند.

 وی بر این باور بود

که اگر بین دو فردی که دارای دیدگاه هایی یکسان هستند،

گفت‌وگویی صورت بگیرد،

بعید است که این گفت‌وگو، به خلق معنا منجر گردد

 و این به‌آن معنا است که تلاقی دو معنای مختلف با هم،

 سبب ایجاد معنا می شود.

او در قبال "تک گویی"، "مکالمه" را قرار می‌دهد

و در برابر "تک آوایی"، "چند آوایی" را

و در برابر فرهنگ رسمی و جزمی،

 فرهنگ مردمی و خنده را جایگزین می‌کند.

خنده مطلوب باختین، نفی آگاهانه و شادمانه‌ی وضع موجود و تلاشی است

برای ایجاد نظمی جدید بر اساس شادی، آزادی و برابری. 

روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و... سبب برونی‌سازی

فرهنگ موجود شده و باعث بوجود آمدن معناهای جدید می‌شوند.

همه موارد فوق نشان دهنده آن است که روند تغییرات در جامعه امروز ایران،

 سرعت بیش‌تری یافته است و این بدان معنی است

که روایت‌های غالب فرهنگ ایرانی،

با سرعت بیش‌تری با روایت‌های متعارض،

 فاصله‌ها، وقفه‌ها، تناقضات و مفروضات جدید روبرو خواهد شد

و ما باید با استفاده از میراث روشنفکران ایرانی و غربی،

بحران‌ها و تضادهای موجود را بشناسیم

 و راه های گذار به سمت مدرنیته ایرانی را پیدا کنیم.

شکلی خاص از مدرنیته که بنیادهای آن از ریشه های گفتمانی ایرانی ما

سرچشمه گرفته باشد و این دقیقاً همان راهی است

که محمد مختاری در جهت تحقق آن گام برمی‌داشت.

در راه رسیدن به این هدف، مختاری با نقد گفتمان‌های حاکم بر فرهنگ ایران،

 با استفاده از نظریه های اندیشمندانی همچون باختین،

سعی در بازخوانیِ سنت های ایرانی داشته است،

تا به این ترتیب با ایجاد مکالمه میان افکار این اندیشمندان و فرهنگ ایرانی،

مکالمه‌ای را میان فرهنگ ایرانی و نظریه های این متفکران به وجود بیاورد.

راهی که قطعاً در آینده از طرف پژوهشگران و متفکران ایرانی،

 ادامه پیدا خواهد کرد.

 چرا که فرهنگ ایرانی برای زنده ماندن و تطبیق با مقتضیات


زمان و مکان، نیازمند مکالمه است.

مکالمه ای بین صداهای موجود در درون فرهنگ

 و نیز مکالمه‌ای میان فرهنگ ایرانی و سایر فرهنگ های جهان.

ایرانیان برای حرکت در جهت غربالگریِ فرهنگی

و رهایی از شرِ سنت‌های دست‌وپا گیر و حفظ سنت‌های مفید

و رسیدن به مدرنیته ایرانی،

باید جدال‌‌های تاریخی گوناگونی را از سر بگذرانند.

جدال‌هایی که در یک طرف آن،

انسان‌های محافظه کارِ تک-لایه‌ای قرار دارند

 که در پی حفظ سنت اند

و در طرفِ دیگرِ آن، انسان‌های انقلابیِ چند-لایه که

به دنبال تغییر می‌گردند.

سنت گرایان به دنبالِ حفظ وضع موجود هستند

و با دیدگاهی ارزش- محور

به سنت‌ها، ارزش‌ها، و فرهنگ خود نگاه می‌کنند

و انسان‌های چندلایه‌ای، در پی فراتر رفتن از وضعِ موجود

در جهتِ دست یافتن به شکلی جدید از ساختارهای گفتمانی می‌باشند.

مسئله مهم این است که ما به سوی "سیاهچاله" مدرنیته جذب شده ایم

و هیچ راه فراری هم از آن نداریم.

اگر در گذشته توانسته ایم از زیر بار کشش آن فرار کنیم

این مسئله تنها به این دلیل اتفاق افتاد

که ما هنوز به اندازه کافی به آن نزدیک نشده بودیم.

اما اکنون ما کاملاً در مسیر جاذبه سیاهچاله مدرنیته قرار گرفته ایم

 و صداها و خرده-روایت‌های متفاوت، به کمک ابزارهای

جدید ارتباطی در حال گسترش یافتن هستند

و حفظ نمودن "فرا- روایت" ها در جامعه پسامدرن، دیگر ممکن نیست.

مسئله برخورد سنت و تجدد که

محمد مختاری سال‌ها پیش از این آن را مطرح نمود،

اکنون با شدت بیش‌تری دارد خود را نشان می‌دهد.

در جامعه معاصر ایران، ارتباط‌های فرهنگی به شدت افزایش یافته است.

 شبکه‌های ماهواره‌ای گوناگون، شبکه‌های اجتماعی


 (همچون فیس بوک، توئیتر، ایستاگرام و...)

سبب افزایش ارتباط های فرهنگی شده اند.

از طرفی دیگر، پژوهشگران علوم انسانی و دانشگاهیان

در پیِ شناخت چگونگی وقوع تغییرات

اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و جمعیت شناختی هستند

و این پژوهش‌ها نیز گفتمان ایرانی را تحت تاثیر قرار خواهد داد.


،حامد جهان‌بین،


محمد مختاری

شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد چپ‌گرای ایرانی و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود.

محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد

 و دیگر بازنگشت.

 تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران او را ربودند و به قتل رساندند.

قتل او، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر و پروانه اسکندری،

بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد

و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای اعتراف کردند

که این قتل‌ها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفته‌است

سیدعلی خامنه‌ای، رهبر حکومت جمهوری اسلامی ایران، در یک سخنرانی عمومی گفت:

«محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نویسنده‌گانی شناخته‌شده نبودند

که جمهوری اسلامی بخواهد برخوردی با آن‌ها بکند.»

وی مدعی شد که قتل‌ها با سناریویی خارجی

برای ضربه‌زدن به نظام جمهوری اسلامی انجام گرفتند

ویکی پدیا



Recent Posts

See All

Comments


bottom of page