استعاره و مجاز
نویسنده
بیژن باران
طبیعت انسان سیاه و سفید نیست، بلکه سیاه و خاکستری است.
گراهام گرین 1904-1991 نویسنده انگلیسی داستان شوکت و شکوه. او مذهبی با عارضه 2قطبی بود.
استعاره و مجاز 2 آرایه ادبی اند برای قیاس 2 چیز که در محاوره، نظم و نثر بکار می روند.
این قیاس می تواند تخیلی یا منطقی باشد. در تاریخ 1000 ساله ادبیات فارسی این 2 آرایه بنا به اوضاع اجتماعی تحول یافته تا تغییرات در مفاهیم رایج را ارائه دهند.
هر شاعر در تعداد، نسبت، سنتی یا جدید این 2 آرایه ترجیحات خود را دارد. در عصر مدرن نقد این 2 آرایه از ماورائ طبیعت قرون وسطا به علوم طبیعی و انسانی گرایش یافته.
در زبان 2 نظام معنی سازی ی همنشینی یعنی عناصر مترادف هم و جانشینی یعنی عناصری مکمل هم اند.
پس همنشین یعنی واحد های زبانی شبیه بهم در ساختار جمله که در محور عمودی زبانشناسی برگزیده می شوند.
جانشین در ترکیب کلمات با هم در محور افقی بکار می روند.
نمونه: گربه روی چینه است. گربه از لیست عمودی همنشین پرنده، موش، کلاغ، سمندر گزیده شده.
این 2 آرایه را سوسور و یاکوبسن در زبانشناسی علمی با 2 محور جانشینی syntagmatic استعاره
و همنشینی paradigmatic مجاز در بیان منظور تعریف کردند.
استعاره رابطه 2 شیئی همشکل مجزا از هم است؛ مانند داس ماه از تشابه بصری داس و هلال.
مجاز رابطه 2 شیئی مربوط بهم است؛ مانند جزء و کل از تجانس بال هواپیما.
مجاز اسم چیزی بر چیزی دیگر است- ارسطو.
مجاز جانشینی بخاطر مجاورت 2 شیئی است.
مجاز در نثر بیشتر از شعر است- یاکوبسن.
وقتی رابطه جزء-کل باشد، مجاز مرسل نامیده شده؛ ارجاعی و تک تاویلی است.
مجاز مرسل روند عقلی، تداعی مجاورت می باشد.
آیا می توان استعاره و مجاز از نوع سنتی/ نو و منطقی/ تخیلی را از دیوان یک شاعر بیرون کشید تا جنبه غالب شعر او را به سنتگرا، نوگرا، منطقی، تخیلی تقسیم کرد؟
نمونه ها: خیال دور و تنهایی/ دوانده در رگ او ترس- سپهری.
"رگ" جزء بصری، جانشین انتزاع کل وجود می باشد.
دلش را در یک نی لبک چوبین/ می نوازد آرام آرام. – فروغ.
مجاز "دل" برای محتوای غم آمده.
"تماشاگه رنگین"- اخوان.
مجاز "رنگین" جانشین زیبا شده.
از این 3 مجاز- اولی منطقی نوگرا، دومی تخیلی نوگرا، سومی سنتگرا می باشند.
مجاز مرسل synecdoche بمعنی خلاصه گویی جزء بکل / کل بجزء را تبدیل می کند.
اسم مفعول مرسل از مصدر ارسال/ فرستاده آمده؛ یعنی راوی ای به راوی ی دیگر پیام داده است.
مجاز مرسل اخوان سنتی بوده؛ ولی شعر سپهری و فروغ از ابهام هنری بیشتری، با تداعی معنای جدید تا نمادگرایی،
برخوردار است.
مجاز مرسل "دست" برای تن با معنای جدید مهر را فروغ هم بکار برده؛ پیوند آن با ابهام
در شعر نیما، اخوان و سپهری نیر واشکافی شده اند.
استعاره و مجاز در دوران 1000 سال شعر فارسی مختلفند.
"دست" در گذشته معنی قدرت، دهش، بیداد داشت؛ ولی فروغ آن را جانشنین مهر می کند.
یاکوبسن همنشینی و جانشینی را در نظام نشانه های هنر نقاشی مشترک می داند: مجاز metonymy کوبیسم ابژه را به مجموعه ی مجاز مرسل تبدیل می کند. نقاشان سوررآلیست به استعاره گرایش دارند. او گوید تاکید بر گزنینش، بیان گرایش استعاری داشته؛ تاکید بر ترکیب، بیان گرایش مجازی دارد. وقتی گزینش روی محور ترکیب است بیان شاعرانه تر می شود. مجاز مرسل بنا بر تداعی مجاورت زود بازشناخته شده؛ تک معنایی است. پس ابهام آن از آرایه های بلاغی مجاز کمتر است.
می توان این 2 جمله را در نظر گرفت: "من می نویسم آنچه می دانم" و "من می دانم آنچه می نویسم." آنها از واحدهای همسان
من، می دانم، آنچه، می نویسم تشکیل شده اند. ولی معناهای این 2 جمله مختلف اند چرا که واحدهای سازنده جمله بطور متفاوت ترکیب شده اند- جانشنین یا محور ترکیب افقی.
پس هر بیان برای ارایه پیام بر اساس این 2 نظام همنشینی/ پارادیگماتیک گزینش قاموسی کلمات و جانشینی سینتگماتیک ترکیب نحوی کلمات ساخته می شود.
کاربرد این 2 محور ترکیبات واژه ها را گسترده تر کرده؛ زیرا رابطه های نو بین واژه های موجود
در عبارات مرکب غنای کلام را با خلاقیت گویشوران دامن می زند.
یاکوبسن شعر و داستان را با این 2 محور بنا به معیار ارزشی، محرمیت و آرایه ادبی محک زده؛ می گوید:
زﺑﺎن ﺷﻌﺮ، واژه ها را از ﻣﺤﻮر گزینش همگن با مجاز ﺑـﻪ ﻣﺤـﻮر ﺗ ﺮﻛﻴـﺐ سازگار با استعاره برده؛
پس کارکرد استعاره و مجاز را در آنها می توان بررسی کرد.
در ترکیب 2 کلمه، اگر یکی انحراف از لیست بلند کلمه های قابل انتظار، متعارف، محرم باشد؛ همنشینی بکار رفته.
این انحراف می تواند معنایی در ترکیب "فیلم جنجالی" واژه چپ با انتظار از لیست بلند صفت عشقی، اجتماعی، تاریخی، رنگی، بلند نبوده بلکه صفت نامتعارف جنجالی است؛ یا نحوی در ترکیب "سفر به انتهای شب" که بخش دوم عبارت
اسم جغرافیایی نبوده بلکه نقطه ای در زمان است.
جانشینی ی تغییر غیرمنتظره، ابداعی در زنجیره ی کلام به 2 صورت است.
1- انحراف نحوی با پس و پیشی ترتیب یا حذف کلمه؛ در نمونه: "چنان روز مهیب و خوف ندیده بودم."
خبر- مبتدا بجای مبتدا -خبر یا فاعل- مفعول- فعل.
2- تکرار هجایی، الگوی صدایی، توازی نحوی. شاعر بهنگام گزینش، یک هجا با واجآرایی را تکرار می کند.
آرایه های لفظی شامل واج آوایی، سجع/ کلمات هم قافیه، ترصیع/ همآوایی ارکان، جناس/ همجنسی لفظی می باشند.
در شعر کلاسیک قافیه آغازین، واجآرایی، آواطبیعی، تکرار هجا برای تاکید بکار می رفتند.
فردوسی:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست./ خروش از خم چرخ چاچی بخاست.
صدای غژ غژ تیر و کمان با تواتر خ و چ و س.
یا
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی.
قیامت قامت و قامت قیامت/ قیامت میکند این قد و قامت.
تقطیعگر –چه منقد چه رایانه- این زنجیره کلامی یا بستر Context جمله/ سطر/ مفصل را بر حسب مناسبات جانشینی و همنشینی واشکافی می کند. یعنی میزان محرمیت پهلویی نحو فعل/ اسم/ صفت را ارزیابی می کند.
لذا 2 واژه تداعیگر جانشینی اند اگر پهلوی هم بودگی شان رایج/ نوعی باشد؛ 2 واژه مترادف همنشینی اند
اگر لغات شبیه پس و پیش خود داشته باشند.
نمونه:
عبارت "ایکس درخشان" برای تمایز ایکس صفت درخشان می تواند رنگ، فرد، شیئی باشد که کاربرد جانشینی است.
نمونه:
کاهش یا قطع مزد.
تفکیک 2 مفهوم کاهش و قطع در این عبارت، کاربرد مترادف همنشینی است.
آرایه استعاره و مجاز با همنشینی و جانشینی در زبانشناسی قرابت داشته؛ برای مقایسه یا چسباندن 2 چیز در طبیعت بکار می روند. در این قیاس آمیزه ای از منطق، تخیل، خلاقیت، ادراک آفریننده آنها و سپس کاربرد گویشوران دخیلند.
لذا 2 آرایه فوق با کارکردهای 100گانه مغز رابطه ثمین داشته؛ بیان را ملموس تر می کنند.
سوسور 1857-1913 در زبانشناسی بنیان ساختارگرایی، نشانه شناسی، پساساختارگرایی، ساختارشکنی را گذاشت.
او هر واحد زبان ذهنی یا نشانه را دارای یک تصویر ذهنی آوایی یا دال و یک/ چند مفهوم یا مدلول می داند. پس شیر یک نشانه است که دال آن تصویر آوایی یا تلفظ توالی حروف و مدلول آن مفاهیم جانور، مایع، سر لوله آب، سهیم فیسبوکی می باشند.
زبانشناسی شامل خط، تلفظ/ صوتشناسی، ریختشناسی، دستور/ نحو، معنا، می شود.* ززبان نشانه شناسیک مجموعه ای از نشانه، دال، مدلول، ارجاع و 2 محور تشابه بصری تصویری/ تجسمی و تجانس منطقی است.
این 2 محور معنی خود را به همه یا دیگر کلمات سرایت می دهند.
نشانه ها از هم متمایز بوده؛ معنای یک نشانه می تواند با تعویض نشانه های مجاورش تغییر یابد
بدون آنکه معنا یا آوای خود نشانه تغییری کرده باشد.
نمونه:
در "شیر بادیه" بنا به معنی بادیه معنی نشانه شیر تعیین می شود. پس معنای یک کلمه وابسته به کلمه پس/ پیش آن است.
وقتی ﻣﻌﻨﻲاﻧﺪﻳﺸﻲ ﺑﺮ آﻓﺮﻳﻨﺶ ادﺑﻲ الویت دارد، ﻣﺠﺎز ﺑﺮﺟﺴﺘﻪﺗـﺮ است.
در شعر غالبا استعاره می چربد؛ ولی ﺗـﺸﺒﻴﻪ، ﻛﻨﺎﻳﻪ، مجاز هم کاربرد دارند.
در واژﮔﺎن یک ﮔﻔﺘﺎر محور ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻲ راﺑﻄﺔ ﺣﺎﺿـﺮ و ﻣﺤﻮر ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻲ راﺑﻄﺔ ﻏﺎﻳﺐ اﺳﺖ.
ﮔﻮﻳﻨﺪه/ رﻣﺰﮔﺬار اﻧﺪﻳﺸﻪاي را ﺑـﺎ رﻣـﺰ ﺑـﻪﻣﺨﺎﻃـﺐ ﺧـﻮد ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
ﻣﺨﺎﻃﺐ/ رﻣﺰﮔﺸﺎ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻪ را اﺑﺘﺪا رﻣﺰﮔﺸﺎﻳﻲ، ﺳﭙﺲ درك ﻣﻲﻛﻨﺪ.
رﻣﺰﮔﺬار نخست از روي ﻣﺤﻮر ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻲ، ﻧﺸﺎﻧﻪاي را گزینش، ﺑﻌﺪ روي ﻣﺤﻮر ﻫﻤﻨـﺸﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎي دﻳﮕﺮ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ رﻣﺰﮔﺸﺎ اﺑﺘﺪا ﺑﺎ ﺗﺮﻛﻴـﺐ ﻫﻤﻨﺸﻴنی یا ﺻـﻮرت ﺣﺎﺿـﺮ ﮔﻔﺘﺎر ﺳﭙﺲ ﺑﺎ گزینش جانشینی یا صورت غایب روﺑﻪرو ﻣﻲﺷﻮد. ﺑﻨـﺎﺑﺮاﻳﻦ او ﭘﺲ از ﺗﺮﻛﻴـﺐ دﻗﻴﻘـﺎً ﺑـﻪﻫﻤـﺎن گزینش ﻣـﻮرد ﻧﻈﺮ رﻣﺰﮔﺬار می رﺳﺪ.
در متن ژورنالیستی یا علمی ﻣـﺪﻟﻮل زﺑـﺎﻧﻲ ﺑـﻪﻣـﺼﺪاق ﺟﻬﺎن ﺧﺎرج ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮ بوده؛ پس رﻣﺰﮔـﺸﺎ ﺑـﻪ گزینش ﻣﻮرد نﻈﺮ رﻣﺰﮔﺬار نزدیکتر می شود. در متن تخیلی، مانند شعر، مدلول از مصداق دورتر است.
در نظم و شعر، استعاره با جانشینی بخاطر تشابه واژه ها؛ در نثر و داستان، مجاز با همنشینی بخاطر تجانس شیئی ها الویت می یابند. نقاد می تواند شعر و داستان را در کاربرد استعاره و مجاز با دلالتهای معنایی و خوانش خوانندگان ارزیابی کند.
در شعر همنشینی محاط بر مصالح مندرج بشکل زنجیره گفتاری ملازم، متصور، مجاور هم مداقه می شود.
در داستان جانشینی محاط بر شخصیت های داستان بررسی می شود.
در نقد ادبی داستان خیمه شب بازی صادق چوبک - کاربرد همنشینی/ جانشینی نکات زیر را برملا کردند:
1- محور جانشینی دربرگیرنده شخصیت ها مانند امام زاده، صاحب شله قرمز، راننده اتوبوس، نفتی است
که در داستان حضور دارند.
2- محور همنشینی ناظر است بر همه اشیا، محیط و رخدادهایی که در زنجیره گفتار Speech chain با یکدیگر ملازم و مجاورند. محور همنیشنی در تأویل داستان کاربرد دارد.
محورهای جانشینی و همنشینی در داستان نفتی صادق چوبک
نظرات سوسور و یاکوبسن را می توان در فرمول زیر خلاصه کرد. در ذهن هر نشانه کلامی تصویر صدایی دال و معنای فکری مدلول دارد که در 2 محور همنشینی برای
استعاره، ترکیب، ابداع، حاضر و جانشینی برای مجاز، گزینش، معنا، غایب بکار می روند.
ﻣﺤﻮر همنشینی به تشابه بین 2 چیز به اﺳﺘﻌﺎره ﻣﻲگراید.
اﺳﺘﻌﺎره، قیاس مفهوم ذهنی ﻣﺪﻟﻮل با ﻣﺼﺪاق در فاصله دور است؛ پس به تخیل نیاز دارد.
ﻳﺎﻛﻮﺑﺴﻦ می گوید: وقتی ﻣـﺪﻟﻮل ﺑـﻪ ﻣﺼﺪاق ﻧﺰدﻳﻚتر می شود؛ مجاز زﺑﺎن را ارﺟﺎﻋﻲ تر ﻣﻲکند.
واژه ها نشانه هایی اند که معنا را در حافظه خواننده فعال کرده تا برای او فهم/ مدلول پذیر شوند.
بستگی به خواننده هر واژه معنای چندگانه می یابد.
نمونه:
رنگ تفاوت فرکانسهای موج نور است.
ادراک کمیت رنگ نور مفهومی با بیشاز 1 میلیون رنگ در مجموعه چشم-مغز انسان با تفاوت فردی است.
روشن است که 7 رنگ اصلی رنگین کمان برای نامیدن 1 میلیون رنگ ناقص اند.
در ادبیات فارسی آبی و سبز اغلب مترادفند.
نمونه:
سبزقبا پرهای نیلی دارد نه سبز.
اگرچه طول موج شان مختلف است.
دریدا درونی کردن متن را گرته برداریها traces از روی واژه در ذهن خوانندگان می نامد.
ﻣﺠﺎز ﺑﻴﺶ از اﺳﺘﻌﺎره در القای ﻣﻌﻨﻲ یا توصیف طبیعت ﻛﺎرﺑﺮد دارد. وفور ﻣﺠﺎز برای ﺗﺸﺒﻴﻬﺎت ﺣﺴﻲ و ﻣﺎدي در دﻳﻮان ﻣﻨﻮﭼﻬﺮي ﺑﻪﻧـﻮﻋﻲ، ﺑﻴـﺎﻧﮕﺮ ﮔـﺮاﻳﺶبه ﻣﺠﺎز و ﻛﺎرﻛﺮد ارﺟﺎﻋﻲ زﺑﺎن اﺳﺖ.
این وفور مجاز ﺑﺎ ﻧﻴﺖ ﺷﺎﻋﺮ، برای اﻧﺘﻘـﺎل ﻣﻌﻨـﻲ و تصویر کلامی طبیعت ﻫﻤﺨﻮاﻧﻲ دارد.
روند ساختن 2بیت از جمله "عید شده" در زیر می آید.
با 2 گزینش نوروز و فرا رسید- یعنی مترادفات در محور لغات جانشینی- جمله می شود:
نوروز فرا رسید.
در باور ایرانیان حلول سال نو فرخنده بوده؛ زمستان پایان یافته؛ بهار خرم آغاز شده. با محور همنشینی این ترکیب ها به جمله افزوده می شوند: ﻧﻮزوز فرخنده ﻓﺮا رﺳﻴﺪ. زﻣﺴﺘﺎن ﺗﻤﺎم ﺷﺪ، ﺑﻬﺎر خرم آﻏﺎز ﺷﺪ.
حلول ساعت تحویل 1000 سال پیش رسم نبوده؛ نخستین بامداد پس از تحویل سال نوروز است.
تشخص استعاری زمستان به جاندار با پایان مرگ در محور همنشینی را ﻣﻨﻮﭼﻬﺮي، اینگونه می سراید:
آﻣـــﺪ ﻧـــﻮروز ﻫـــﻢ از ﺑﺎﻣـــﺪاد.
/ ﺑﺎز ﺟﻬـﺎن ﺧـﺮم و ﺧـﻮب اﻳـﺴﺘﺎد.
آﻣــﺪﻧﺶ ﺧــﺮم و ﻓﺮﺧﻨــﺪه ﺑــﺎد
/ ﻣُــﺮد زﻣــﺴﺘﺎن و ﺑﻬــﺎران ﺑــﺰاد.
ﻣﺪاﻳﺢ ﺳﺒﻚ ﺧﺮاﺳﺎﻧﻲ و ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﻗﻄﺐ ﻣﺠﺎزي زﺑﺎن ﺑﺎ اﺳﺘﻨﺎدﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮي-
دﻛﺘﺮ ﻳﺤﻴﻲ ﻃﺎﻟﺒﻴﺎن
ﺷﻌﺮ هم 2 گزینش و ﺗﺮﻛﻴﺐ یا اﺳﺘﻌﺎره و ﻣﺠﺎز را بکار می برد.
ﻳﺎﻛﻮﺑﺴﻦ: در اﺳـﺘﻌﺎره ﻧـﺸﺎﻧﻪاي ﺟﺎی ﻧﺸﺎﻧﺔدﻳﮕﺮي ﻣﻲنشیند ﻛﻪ ﺑﻪآن ﺷﺒﻴﻪاﺳﺖ.
ﻣﺜﻼً ﺷﻌﻠﻪﺑﻪ ﺟﺎي ﺷـﻮر ﻗﺮارﻣﻲﮔﻴﺮد.
در ﻣﺠﺎز ﻳﻚ ﻧﺸﺎﻧﻪ در ﭘﻴﻮﻧﺪ/ ﻣﺠﺎورت ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﺔدﻳﮕﺮ اﺳﺖ.
ﻣـﺜﻼً ﺑـﺎل ﺑﺎ ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎ درارﺗﺒﺎط اﺳﺖ.
ﺑﻪاﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ، ﻗﻄﺐ ﻣﺠﺎزي زﺑﺎن در واﻗﻊ ﺗﻮﺟﻪﺑﻪﺗﺮﻛﻴﺐ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎ ﺑﺮ روي ﻣﺤـﻮر ﻫﻤﻨـﺸﻴﻨﻲ اﺳـﺖ.
اﺳﺘﻌﺎره ﺑﻪ گزینش با ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻲ انجام ﻣـﻲﺷـﻮد؛ ﻧـﺸﺎﻧﻪﻫـﺎی ﻛﻨﺎر هم قرابت وزﻧﻲ، آواﻳـﻲ، معنایی دارند.
ﻳﺎﻛﻮﺑﺴﻦ ﮔﻮﻳﺪ: ﻛﺎرﻛﺮد ﺷﻌﺮي زﺑﺎن، اﺻﻞ ﻣﻌﺎدل ﺑﻮدن واژﮔﺎن را از ﻣﺤﻮر گزینش ﺑـﻪﻣﺤـﻮر ﺗﺮﻛﻴـﺐ کشانـد.
ﺑﻌﻀﻲ اﻧﻮاع ادﺑﻲ، ﻣﺜﻞ رﺋﺎﻟﻴﺴﻢ ﺑﻪﻣﺠﺎز و ﺑﺮﺧﻲ دﻳﮕﺮ، ﻣﺜﻞ ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ و ﺳﻤﺒﻮﻟﻴﺴﻢ ﺑﻪ گزینش اﺳﺘﻌﺎره ﮔﺮاﻳﺶ دارند.
آیا معنا با آرکه تیپ، اسطوره، نیایش در ساختار استعارات تنظیم می شود؟
رابطه می تواند با حضور تصریحی 2 چیز یا در غیاب تلویحی چیز دوم باشد.
چیز می تواند شیئئ عینی یا امپرسیون ذهنی باشد.
نمونه:
استعاره "داس ماه" یا مجاز "بال هواپیما" هر 2 چیز در جمله تصریح شده اند.
در عبارت "برق ثابت یک فلس" سپهری حضور فلس مجاز برای ماهی غایب، ذکر یک جزء بمنظور کل جانور است.
سپهری یک گام دیگر رفته؛ ماهی را نماد سالک در سفر می داند.
Comments