مؤالف محوری و متن محوری
ژﺍﮎ ﺩﺭﯾﺪﺍ فراﻧﺴﻮﯼ ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮﺍﻻﺻﻞ ﻣﺘﻮﻟﺪ ۱۹۳۰ ﻓﻮﺕ ۲۰۰۴
ﺑﺎﺭﺯﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻤﯿﺰﻩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻓﯿﻠﺴﻮﻓﺎﻥ ﻭﺍﻧﺪﯾشﻤﻨﺪﺍﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﻠﻤﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﻤﻌﻨﺎﯼ
Differens
ﮐﻪ آنﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ ﻭﯾﺎ ﻏﯿﺮﯾﺖ
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﻏﯿﺮﯾﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻌﻮﯾﻖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺑﺠﺎﯼ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﺑﺪﯼ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺶ ﻓﺮﺽ ﺑﻨﯿﺎﺩﯾﻦ ﻫﺮ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ .
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﮐﺖ ﻭ ﺗﮑﺎﭘﻮئی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﻧﻈﺎﻡ ﻭ ﻫﺮ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺭﺟﺎﻉ،
ﺑﺮ ﻃﺒﻖ آﻥ ﻗﻮﺍﻡ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ .
ﺑﺎﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽِ ﺩﺍئمی ﺍﺯ ﻣﺘﻦ ﮔﻔﺘﻪ ، ﮔﺮﻓﺘﻪ میشود
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﻭ ﻫﻨﺮ هم ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺍﺻﻮﻟﻦ ﻫﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﯾﮑﺴﻮ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺳﻮﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻌﻠﯿﻖ ﺍﺳﺖ .
ﯾﻌﻨﯽ میتواند ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﻮ ﺑﯿﺎﺑﺪ ﻭﺣﺎﻟﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺑﻨﺎ ﺑﺠﻤﻠﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ میگیرﺩ .
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻮﺷﺪﻥ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽِ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻤﻪی ﭼﯿﺰﻫﺎی ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ.
ﻫﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﯾﮑﺴﻮ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﻟﻮﻟﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ میکند
ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻠﯿﻘﯽ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﻣﺎﺯﺍﺩ ﺍﯾﺠﺎﺩ میکند.
ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ مصداقهاﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
بلکه ﺍﺷﺎﺭﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻻﻟﺖ ﺑﺮ ﻣﻔﺎﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﺸﻤﻪ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﺍﯼ ﮐﻠﻤﻪ ﭼﺸﻤﻪ میگذریم .
، ﻫﺎﯾﺪﮔﺮ ،
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻫﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﻌﻮﻕ ﻭﻣﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺴﺖ
ﻣﺜﻠﻦ ﺳﻨﮓ ، ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻥ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ آﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺍﺯ ﺍﻥ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻨﺎ ﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﯿﺎﺯﻣﻧﺪ ﮐﻠﻤﻪی ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ، ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻭﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻋﺎﺟﺰﯾﻢ .
بطور ﻣﺜﺎﻝ
ﺍﮔﺮ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺮﮔﻮﺷﻬﺎ ﮐﻠﻤﻪی ﺧﺮﮔﻮﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﺳﺘﯽ ﺍدﺍ ﮐﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺗﺴﻠﻄﯽ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﭼﻮﻥ ﺣﯿﻮﺍﻥ ، ﺧﺰ ، ﻏﺬﺍ ﻭ ﯾﺎ آﻓﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺗﻌﺒﯿﺮﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺗﺮﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﯿﺮ ، ﺩﮔﺮ ، ﺟﺎﯼ ﻭﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺍﮔﺮ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺎ نمیداند ﮐﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﯾﮏ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ گﯿﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ،
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﺴﻠﻂ ﺑﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﮐﻠﻤﻪﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﺎ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ .
ﻭﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﮐﻠﻤﻪﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﺎ ،
بنا ﺑﺮﺍﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﮐﻠﻤﻪ ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺤﺮﺍﻥ میشود
ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻮﻝ ،تﻔﺎﻭﺕ ، و ، ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ، ﺭﺍ ﺍﺯ آﻥ ﺑﮕیرﯾﻢ
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺎﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﻔﺖ ﻭﺳﺨﺖ ﺑﭽﺴﺒﯿﻢ
ﮐﻪ ﺟﻨﺒﻪی ﻣﺎﺯﺍﺩ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﺩﺭﺟﺎ ﺑﺰﻧﺪ
ﻭ آﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﮑﻨﯿﻢ .
آن ﻮﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﻭﺍژﻩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﻌﯽ میکند ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ
ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ، ﺩﺭ ﻣﯿﺰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺮﻭﺭ ﻣﻨﺤﺮﻑ میشود.
ﻭ ﯾﺎ ﮐﻠﻤﻪی ﺩﺭﺧﺖ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﮑﻨﺪ ﺑﻬﺮﺟﺎ ﮐﻪ میخوﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ
ﻭ ﻫﺮﭼﻪ میخوﺍﻫﺪ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﭼﺎﺭ ﻫﺬﯾﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺳﯿﻼﻥ ﺧﻮﺩ ﮔﻢ ﺷﻮﺩ ﻭﻧﺎ ﻣﻔﻬﻮﻡ .
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ
ﻓﺮﺩ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺑﺪﻭﻥ آﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﺮﺩ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ، ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ میکند
و ﺗﺤﻮﻝ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ میشود
ژاک دریدا، با جنبشی که بنام ساختارشکنی شناخته شده، نزدیکی و پیوندی تنگ دارد.
هدف اصلیِ او در واقع خنثی کردن چیزی است که خود، آن را عقلمداری
(logocentrism) (یا (حاکمیت عقل خواندهاست
دریدا
این باور ساختارگرایان را که معنا در ذات متن است، رد میکند
او نمیپذیرد که واژهگان حامل و بارور معنایند.
بلکه بر آن است که، واژهگان تنها به واژهگان دیگر اشاره دارند .
معنا وابسته به خواننده است و نه متن،
و زمانی بروز مییابد که مفسر با متن به گفتمان در آید.
پس دلایلی بنیادی که بتوان بدان ها تکیه کرد وجود ندارد
دریدا
فرد را وا می دارد تا از اندیشهی واقعیت متعالی دست بشوید
و به جای آن روی متن متمرکز شود.
آنچنان که متن خود، به گونهی مستقیم با شخص از در سخن در آید .
وان هوزر (vanhoozer)، ارج و وزن چنین نظری را ارزیابی نموده و میگوید
دریدا به توانایی عقل در دستیابی به یک استنتاج کلی،
یعنی توضیحی جهان از برخی جنبه های واقعیت، شک دارد .
دریدا یک خنثیگر و یک ضد ساختار است
و چیزی همچون عقد و پیمان میان زبان و واقعیت را خنثی میکند.
یعنی چیزی که مورد اعتقاد فلسفه غرب است و از نگاه این فلسفه،
توان آشکار کردن حقیقت را دارد .
وی که از عرصهٔ پدیدارشناسی به ساختارگرایی و ساختارشکنی نزدیک شد
با دیدگاههایش دربارهی زبان، دانش و معنا و به ویژه ماهیت متن مورد توجه ارتباطشناسان قرار گرفت
او شاگرد نهضت ساختارگرایی و اندیشههای پساساختارگرایی میشل فوکو بود
و با نقدی که بر این اندیشه و بیشتر از جنبه نشانهشناسی وارد نمود
مورد توجه محافل نقد ادبی و جامعه پست مدرن دانشگاهی آمریکا قرار گرفت.
دریدا در آثارش فاصله بین فلسفه و ادبیات را کاهش داد
و به عنوان یک منتقد ادبی قدرتمند هم شناخته شد
مشهورترین اصطلاح دریدا Déconstruction
به مفهوم از نو بنا نهادن (ویران کردن و در عین حال ساختن) به کار بردهاست
Comentarios