top of page
Didare To


لیلا صادقی

نمی‌توان درون یک رودخانه دو بار پا گذاشت

(چالشی در نظریه‌ی شعر زبان رضا براهنی)


زیرساخت‌های فلسفی پیشاسقراطی که به مرور از بیان اسطوره ای به سمت تفکر منطقی حرکت کرد

درنهایت به شکل‌گیری تمدن کنونی غرب انجامید

که این امر با تأمّل در آرا و عقاید فیلسوفان آن زمان فراهم شد

و این نوع بازنگری‌ها متاسفانه در فرهنگ شرق و به ویژه ایران زمین به ندرت رخ داده

به شکلی که

یا آرای صاحب نظران، به دلایل اعتقادی به طور کل کنار گذاشته شده

یا به طور کامل مورد قبول اصحاب فکر و قلم قرار گرفته و مدام شرح و تفصیل شده است

درحالی که آنچه نیاز شکل‌گیری یک تاریخ موزون یا به عبارتی تاریخی با روند عقلانی می‌تواند باشد

به وجود آمدن وضعیت‌های جدید از دل وضعیت‌هایی است که از سکه افتاده اند

و شاید این همان چیزی است که شرق همواره فاقد آن بوده است.

درنتیجه برخلاف آنچه در اروپا اتفاق افتاده که هر جریان جدیدی از دل جریان های مخالف قبلی بیرون آمده

مانند سمبولیسم که با رگه‌های رمانتیسم و در بستر رئالیسم و بخاطر تقابل با آن شکل گرفته یا رمانتیسم که با

( گوشه چشمی به‌ادبیات قرون وسطی و در واکنش به کلاسیسم)

در فرهنگ شرق مدام با گسست یا بریدن از یک شاخه به شاخه‌ی دیگر یا تکیه بر مسندی تغیرناپذیر و ثابت مواجه هستیم

ناگفته پیداست که درنتیجه، حرکت فکری منطق‌وار از یونان باستان تا مدرن در اروپا منجر به شکل‌گیری تاریخی‌ی موزون شده

!که به باور رضا براهنی خود یک استثناء بر قاعده است

شاید به آن دلیل استثناء که روند حرکت عقلانی و حرکات تدریجی و انقلابی در اروپا در تاریخ نظیری نداشته و ندارد

اما الهام بخش حرکات تاریخی دیگر سرزمین‌های غیراروپایی بوده که با دوره بندی و تاریخیت بومی خود تلفیق شده

و درنتیجه تاریخی ناموزون را شکل داده است.


البته براهنی ایده‌ی تاریخ ناموزون را از لئون تروتسکی در قالب اصل «توسعه ناموزون و مرکب» اقتباس کرده

و آن‌را وارد نظریات ادبی خود کرده است.

به باور تروتسکی، کشورهای غیراروپایی یا به تعبیر او «عقب مانده» از دستاوردهای کشورهای پیشرفته

بدون پیمودن راهی که آن ها پشت سر گذاشته اند، استفاده می کنند

و این نابرابری و عدم توازن در روند توسعه اجتماعی یک وضعیت عمومی در تاریخ است

که به تبع آن بافت‌های ناموزونی در جهان شکل می گیرد که بدون تجربه فشارها، کشمکش ها و تنش های اجتماعی

به فرصت‌های ایجاد شده از جانب جوامع پیشرفته دست پیدا می کنند

درواقع این جوامع تاریخ اروپا را تکرار نمی‌کنند

بل‌که عناصری از آن تاریخ را با تاریخ بومی خود تلفیق می کنند

و به وضعیتی چهل تکه یا بی تناسب که آن را ناموزون می نامد، دست پیدا می‌کنند.

به نقل از براهنی

همه‌ی تاریخ‌ها ناشی از تخاصم طبقاتی شکل می‌گیرند، اما تاریخ در برخی جوامع به صورت مرحله به مرحله

و در برخی جوامع به دور از نظم نسبی و به صورت ناموزونی تاریخی ایجاد می‌شود.

اکثریت جوامع در ناموزونی‌ی تاریخی به سر می‌برند و تنها تاریخ اروپاست که دارای تاریخی مرحله به مرحله است

که آن هم در انتها به ناموزونی تاریخی می‌رسد.

درنتیجه این ناموزونی‌ی تاریخی هر عصری پیامد عصر دیگر نیست

یا به عبارتی اعصار متفاوت در کنار یکدیگر اتفاق می‌افتند

(براهنی، ۱۳۹۸)


از آنجایی که به باور براهنی، تاریخ اروپا نسبت به تاریخ جهان یک استثنا تلقی می‌شود

تنازع و تخاصم بین حوزه‌های مختلف در جهان منجر به تنازع میان سنت و مدرنیته در کشورهای غیر پیش‌رفته می‌شود

به شیوه‌ای که ناموزونی حوادث تاریخی و نظام‌های اجتماعی و درنتیجه ادبیات و هنر آن جامعه

پیامدی است که وضعیت پسامدرن را شکل می‌دهد.

به عقیده‌ی او، در این وضعیت، کشورهای غیراروپایی نه فرصت درونی کردن ادوار تاریخ اروپا را داشته اند

و نه امکان قرار گرفتن در یک دوره‌ی خاص را

درنتیجه در این تلاقی میان جهان‌های متناقض، کشورهای جهان سوم دچار تلنبارشده‌گی ادوار تاریخی می‌شوند

تلنبارشده‌گی که نتیجه آن «دیگری شده‌گی» است

و در ایران پس از مشروطه تا به امروز یک هم‌زمانی‌ی ناخواسته

.به تدریج برای هم‌حضوری همه ادوار تاریخی غرب وجود داشته است

یکی از ویژه‌گی‌های اصلی فرهنگ ایران همین تلنبارشده‌گی و درنتیجه ناموزونی است

که تکرار تجربه‌ی تاریخ عقلانی اروپا نیست

‌بل‌که معاصریت ادوار متناقض است.

به باور نگارنده، در هر فرهنگی این ناموزونی به شیوه بومی خود شکل می‌گیرد

و درنتیجه پسامدرنیته‌ای بومی، و نه آنچه در غرب رواج دارد، به وجود می‌آید

که خود ناشی از همین حرکت در تاریخ است

و من ترجیح می‌دهم به جای پسامدرن به آن وضعیت التقاطی بگویم

و ناگفته پیداست که این وضعیت، به دلیل تقابل فرهنگی با آنچه که در غرب گذشته است، شکل می‌گیرد.


به باور براهنی، تاریخ راکد ایران تنها دوبار دچار تحول اجتماعی شده است

.یکی در حمله اعراب و دیگر بار در زمان مشروطه که مردم اجتماع برای دخالت آگاهانه در سرنوشت خود تلاش کردند

بدین سان می‌توان چنین استنتاج کرد که تنها دوبار تقابل دو وضعیت منجر به شکل گیری وضعیت جدیدی در ایران شده

که پس از مشروطه، آن وضعیت را می‌توان به دلیل آشنایی با فرهنگ مدرن غرب و تأثیرپذیری از آن

وضعیتی التقاطی نامید که مختص شرایط ایران و ادبیات ایران نیست

.اما دستاوردش مختص ایران است، چراکه التقاطی است میان ادراک ایرانیان از جهان پیرامون با ادراک اروپاییان آن‌زمان

قطعه قطعه شده‌گی، شکستن‌ها، فروریختن‌ها و درهم شدن‌هایی که با الهام از شرق وارد غرب شد

و بعد در شرق به شکلی دیگر به دلیل تقابل‌های جدید از نو شکل گرفت

از آن زمان به بعد مربوط به همه قلمروها، اعصار و صداهای متفاوت می‌تواند باشد

به گونه‌ای که می‌توان گفت وضعیتی که در غرب به دلیل فرایند عقلانی

حرکت از مدرنیته به اکنون به معنای «بعد از مدرن» فهمیده می شود

.در شرق به دلیل التقاط و نه حرکتی تدریجی رخ می‌دهد

غرب به دلیل تجربه تاریخی خود، این وضعیت را پس از مدرنیته قرار می‌دهد

درحالی که این وضعیت به باور براهنی

در کشورهای غیراروپایی از پیش وجود داشته و چیزی نیست که حاصل عبور از مدرنیته باشد

بل‌که حاصل تقابل جهان‌های متخاصمی است که به جای کشتن یکی دیگری و یا زایش از پس تلفیق

.به هم از پاشیده‌گی و نظم گسیخته‌گی می‌رسد

به بیان روشن تر، در طول تاریخ راکد ایران همواره یک نوع ثبات کامل و مطلق وجود داشته که نظام اجتماعی

ادبیات و هنر را نیز تحت تأثیر خود قرار داده و به نقل از براهنی

در چنین تاریخی، «تغییر در سطح های بالای اجتماع صورت» می گرفته

و «فردی در سطح بالای اجتماع، جانشین فردی دیگر می شود ولی در این جانشین شدن

هیچ اتفاق بزرگ و تغییر و تحول اجتماعی صورت نمی گیرد»، اما از آنجایی

که «اجتماع از مردم ساخته شده است و نه از چند فرد»، به همین دلیل ادبیات ایران به لحاظ هستی شناختی

که پیش تر در بستر سنت های مطلق حرکت می کرده، به یکباره در عصر مشروطه در مواجهه با تاریخ موزون اروپا، به تلنبارشده‌گی و قطعه قطعه شده‌گی دچار شده و از بستر اصلی خودش جاکن شد

درواقع، قطعه قطعه شدن سنت به تدریج در همه جای حیات ایرانیان رسوخ کرد و این درحالی است

که دگرگونی در ایران نه کامل بود و نه پایان یافته و نه پایان پذیر

گذشته از تقابل سنت و مدرنیته در کشورهای غیراروپایی که منجر به وضعیتی التقاطی می شود

تقابل تاریخ موزون اروپایی و تاریخ ناموزون غیراروپایی در عرصه جهان که با گسترش سیل مهاجرت ها

گسترش امکانات مجازی و شبکه‌های ارتباطی و جنگ های سایبری و غیره تشدید و تسریع می شود

خود می تواند به وضعیت‌های متکثر، چندمعنا، مبهم و جدیدی منجر شود که بر مبنای تفکر هگلی

سنتز دیگری تلقی می‌شود اما فارغ از وضعیت آرمانی امور .

به عبارتی، در صد سال گذشته مواجهه با فرهنگ غرب برای شرق همراه بوده است با قطعه قطعه شده‌گی و هم اکنون

نظم و حرکت عقلانی غرب به سمتی حرکت کرده که با بنا نهادن زیرساخت های دموکراتیک و چندصدایی

امکان هم حضوری فرهنگ‌های متفاوت در اقلیم خود را تا جایی فراهم کرده که هم زیستی تفاوت ها

به تناقض‌هایی رسیده که دوباره در حال تبدیل شدن به نیروهای متخاصم است.

به باور هراکلیتوس، فیلسوف پیشاسقراطی قرن ششم پیش از میلاد که نظریاتش در فلسفه معاصر نیز ادامه پیدا کرده

از تناقض گریزی نیست، چرا که ماهیت جهان بر مبنای همین تناقض ها شکل می گیرد

درنتیجه در شرایط این چنینی باید منتظر شکل گیری عصر جدیدی باشیم که در پی ثبات وضعیت پسامدرن در غرب

به سنتز جدیدی بیانجامد، وضعیتی که در آن برخی ویژگی های کهن از دست می روند و در قبال آن

برخی ویژگی‌های جدید ناشی از تناقض با دیگری مهاجر، به «خودی» تبدیل می شوند.

به عبارتی دیگر، رسیدن به وضعیت قطعه قطعه در غرب و شرق، به دو شیوه متفاوت رخ داده

یکی به واسطه حرکت عقلانی یا تاریخ موزون و دیگری درنتیجه تناقض شرق با غرب که هر

دو به از خودبیگانه‌گی منجر می‌شود، اما دومی دچار ازخودبیگانه‌گی مضاعف

چراکه شرق ماشین را نساخته است و صنعتی شدن شرق به صورت تقلیدی و نه عقلانی رخ داده و نظام اجتماعی در شرق به صورت خودجوش به سمت ساخت ماشین حرکت نکرده اند

درنتیجه، وضعیت التقاطی (پسامدرنیته) چه در غرب و چه در شرق، که به دلیل تقابل نیروهای متضاد شکل گرفته

وضعیتی است که به باور براهنی وضعیت نهایی یا آرمانی امور است و او شعر زبان را محصول چنین وضعیتی می داند

اما به باور نگارنده، در صورت تثبت، امکان تغییر در آن فراهم می‌شود و گریزی از این تغییر نیست

چرا که تنها قانون ثابت در جهان، قانون دگرگونی کائنات است که در ادامه به آن خواهم پرداخت

ریشه قانون دگرگونی کائنات به لحاظ فلسفی به پیشاسقراطیان و نظرات کسانی چون آناکسیماندروس و امپدوکلس می رسد.

به باور امپدوکلس، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) «سرچشمه» زندگی مادی هستند

که به نسبت‌‌های مختلفی با هم آمیخته می شوند و مواد مرکب موجود در طبیعت را به وجود آورند.

دگرگونی به باور او، به واسطه درآمیختن و جداشدن مواد ایجاد می شود، بنابراین به باور او، عامل دگرگونی به صورتی که هراکلیتوس باور داشت، تنها تخاصم نیست؛ بلکه «مهر» یا «عشق» نیز می توانند دگرگونی را پدید ‌آورند.

درواقع، تخاصم و تفاهم در رابطه «عناصر اربعه» می تواند به جدا شدن یا هم جوشی آن ها منجر شود

و این دو خود ریشه‌ی دگرگونی هستند

.که تنها تخاصم در نگاه هگل و به تبع آن مارکس مطرح شده است

اما آناکسیماندروس با او هم عقیده نبود و بر این باور بود که اجسام موجود در طبیعت

در ابتدا در بی نظمی در هم آمیخته بودند

و درنتیجه به جای تکثر معنایی، چندمعنایی و همزیستی‌ی معنایی به وجود می‌آید. انسان یک پدیده‌ی فرهنگی‌ی زنده و متفکر است که درنتیجه همزیستی فرهنگی میان افراد به وجود آمده و توانایی‌های شناختی او درخلال تعامل ذهن و محیط تکامل پیدا کرده است. ذهن انسان با انطباق با چالش‌های خاص، مانند بازتولید و تلاش برای زنده ماندن، تکامل یافته است همان گونه که انسان‌های اولیه تجربه کرده اند و این بدان معناست که تفکر انسان و مغز او، ابتدا با شرایط مادی و زیستی منطبق شده که خود باعث به وجود آمدن توانایی قرار گرفتن در مکان خاص، فهم و تفسیر آن، تعامل با آن و تغییر آن شده است همچنین مغز انسان با مغز دیگر انسان‌ها، طرز فکر آن‌ها و فرهنگ‌شان نیز انطباق پیدا کرده تا بتواند احساس، فکر و انگیزه‌های آن ها را درک کند این تعاملی که در خلال میلیون‌ها سال میان ذهن، محیط و فرهنگ یا تعامل اجتماعی بیناذهنی وجود داشته به جایی رسیده است که امروز در آن قرار داریم: وضعیت جاری که همواره در حال تغییر خواهد بود. پس انسان تنها محصول گفتمان زبانی، قراردادهای اجتماعی و ایدئولوژی‌های سیاسی نیست بل‌که انسان به عنوان موجودی دارای گوشت و خون در جهانی قرار می‌گیرد که به واسطه‌ی

مکان و زمان تعریف می شود و انسان برای زندگی در چنین جهانی به تدریج توانایی‌های خود را برای فهم و دست و پنجه نرم کردن با محیط افزایش می دهد، از توانایی‌های خود برای درک مکانی، ادراک، مقوله‌بندی، مفهوم‌سازی، روابط بینافردی و ارتباطی استفاده می‌کند و همین توانایی‌های شناختی در ارتباط با محیط است که در رویکرد شناختی به تاریخ می تواند کانون توجه قرار بگیرد. درنتیجه، تقس‍یم تاریخ به دو سطح روساخت و ژرف‌ساخت به نظر می رسد تفسیمی تقلیدی و تحمیلی باشد از یکی از نظریه‌های از کار افتاده که پاسخگوی نیازهای تاریخی بشر نیست. انسان به واسطه بدن خود فکر می‌کند و نه صرفن با مغز خود و ذهن انسان جدای از بدن او نیست. «تفکر انسان به واسطه بدن او ساخت‌مند می‌شود» خودآگاهی چیزی جدای از بدن و تجربه‌های او نیست. انسان به شکل خاصی فکر می‌کند چون بدن او شکل خاصی دارد و در شرایط محیطی خاصی قرار گرفته است. پس می‌توان گفت که به دلیل دگرگونی مدام جهان پیرامون، درک انسان از جهان نیز به صورت مداوم تغییر می‌کند و همواره آنچه که پشت سر گذاشته می‌شود، به لحاظ شناختی چیزی است که کهنه شده است. چیزی که تجربه شده و به دانش پیش انگاشتی مخاطب بدل شده از این منظر، شعر زبان نیز شعری است که پس از تکرارهای مداوم. به بخشی از سنت پشت سر تبدیل می‌شود و نیاز به تازه سازی دارد. از آنجایی که همه چیز فرایند است و همواره در حال شدن، نظریه براهنی نیز نیاز به «شدن» دارد و علی‌رغم باور او، زبانیت نمی‌تواند آن چیز پاینده‌ای باشد که بدان ایمان بورزیم، چیزی که دوام داشته باشد و از میان نرود، چراکه چنین چیزی به لحاظ قانون طبیعت ممکن نیست. .تنها قانونی که در بودن خود در جهان ثبات دارد، قانون دگرگونی کائنات است براین اساس، انتقاد براهنی بر شعر کهن، بر شعر نیمایی، بر شعر سپید و حتا شعر حجم وارد نیست نه به دلیل ویژه‌گی‌های نظری شعر آن شاعران . بل‌که به دلیل قانون کائنات و شعر زبان نیز از آن گریزی ندارد به واقع، آنچه در نظریات براهنی اهمیت دارد، خود آن نظریات نیست بل‌که چالش‌هایی است که نظریات او می‌توانسته ایجاد کند تا بستری مناسب برای تغییر از یک مرحله به مرحله دیگر را فراهم کند. براساس نظریه تکامل، که برای رفع سوء تفاهم بعدها نام «فرگشت» را بر او نهادند تغییرات به سوی وضعیت آرمانی حرکت نمی‌کند چراکه تکاملی در کار نیست بل‌که تغییرات به سوی نامتناهی بودن ادامه دارند و این چیزی است که قانون حرکت آن را تأیید می کند به شکلی که کهکشان‌ها همواره در حرکتی دورشونده نسبت به یکدیگر قرار دارند .و نهایتی بر این حرکت نمی توان قائل شد به گمانم بازنگری نظریات براهنی برای رسیدن به وضعیت جدیدی از امور، لازمه یک حرکت عقلانی است حرکتی که شعر امروز را نه به واسطه سلایق شعری متفاوت و خط بطلان کشیدن‌های بی منطق از جمله آنچه ساده نویسان امروزی در عرصه‌ی شعر پیشنهاد می‌کنند بل‌که با بحث‌های نظری و اصلاح و ادامه سنت فکری و فلسفی براهنی می‌توان در مسیر عقلانی تحول قرار گرفت این‌که زبان بودن زبان در هر مقطعی می‌تواند تغییر کند و آنچه در زبان اهمیت دارد، طرح‌واره‌های زبانی و شکست آن طرح‌واره هاست که امکان پویایی در هر برهه‌ای را ایجاد می کند چراکه طرح‌واره‌های شناختی خود در طول زمان براساس ادراک انسان از جهان در حال تغییرند و هر شعری بنا به امکاناتی که برای شکستن طرح‌واره‌های زبانی .مفهومی و جهانی ارائه می‌دهد، راه جدیدی را در حرکت پویای شعر می‌تواند پیشنهاد کند منبع https://baangnews.net/9529 خرداد ۱۴۰۱





Recent Posts

See All

Comments


bottom of page