نویسنده
؛ عبدی کلانتری ؛
هجمهٔ روشنفکران چپ وطنی به لیبرالیسم، دلقک-بازی است
انتقاد به لیبرالیسم و تمسخر «لیبرال دموکراسی» توسط برخی از روشنفکرهای چپ ایرانی یکی از عجیب ترین پروژه هایی است که من با آن مواجه شده ام. در نظر من، شگفت و رقتانگیز میآید تصویر آدمی رنجور از چماق تئوکراسی به مدت چهل سال
ما مدام جار میزند، «لیبرالیسم! بگیرید! لیبرال دموکراسی ما را به خاک سیاه نشاند!» انگار که مشکل جامعه و فرهنگ ما طی این صدسال اخیر لیبرالیسم بوده است. در کشوری که هرگز لیبرالیسم را تجربه نکرده، در کشوری که بورژوازی و طبقه ی متوسط هرگز نتوانسته روی پای خود بایستد تا صناعت و علم و فرهنگ متجدد را رشد دهد، چپ های ما میخواهند مثل طوطی حرفهای فیلسوفان چپ ِ کشورهای متروپل را تکرار کنند. بیآنکه ذرهای تاریخ و فرهنگ خودشان و هزار ویک مشکل بومی خویشتن را شناخته باشند. من اگر بخواهم نقد جدی به لیبرالیسم بخوانم، صدها رساله ی گردن کلفت در کتابخانه جلوی رویم نشسته، چه نیازی دارم به فسفرسوزی ی آن روشنفکر جهان سومی ای که در کشور خودش یک روز از این پدیده را نه دیده و نه تجربه کرده؟!
هرگز از خود نمی پرسند این بختک هولناک چهل ساله و طاعون فرهنگی قرین با آن از کجا برما نازل شد؟
به راستی طاعون فرهنگی و نه چیزی کمتر! درست به دلیل عقیم ماندن رشد لیبرالیسم و فرهنگ بورژایی و جامعهء مدنی در سرزمین ما! درست به دلیل استبداد لیبرال ستیز سلطنتی، به دلیل اقتصاد ضدلیبرال رانتی (نفتی)، درست به دلیل وابستگی طبقهء متوسط جدید به بوروکراسی دولتی و دست تکدی اش به سوی سلطان و شیخ
مگر فراموش کردهایم که در جامعهء عقب مانده، روشنفکران چپ باید نه تنها غمخوار طبقهء کارگر، بلکه جبرانگر واپس ماندگی ی بورژوازی نیز باشند! کاش دست کم یک بورژوازی بافرهنگ می داشتیم
هیچ چیز مضحک تر از قیافه ی یک مرد روشنکفر بومی نیست که با ژشتی فیلسوفانه از «بیلدونگ» اروپایی انتقاد می کند، کسی که خودش نه آداب سرسفره نشستن آموخته، نه چارتا و نصفی تئاتر و کنسرت جدی دیده، و نه حتا اندکی فرهنگ مصاحبت با جنس مخالف را شناخته! شیعه ی روستایی منش را از در که بیرون کنی از پنجره به زیر لباس روشنفکر سکولار چپ ایرانی برمی گردد
به خاطر ریشههای عمیق ِ فرهنگ بومی گرای ضدلیبرال بود که جنبش پوپولیستی و فاشیسم کلریکال در ایران حاکم شد. چه کسانی نخستین قربانی ِ این پوپولیسم پابرهنه های ضدلیبرال و غرب ستیز شدند؟ نیروی های چپ! نخستین درس انقلاب به هرز رفتهء پنجاه و هفت برای ما باید این باشد: جنبش سوسیالیستی جنبشی است توأمان سیاسی و فرهنگی؛ بدون مَدنیت و مُدرنیت و روشنگری، سوسیالیسم در «بهترین» حالت به شکست میانجامد و در بدترین حالت به سلاخ خانههای پول پوت و فاشیسم جهان سومی از نوع تئوکراسی شیعی در ایران ، این درسی است که ما آموختیم از یک انقلاب بزرگ و جدی که خودمان هم در آن شرکت داشتیم .
در شرایط خاص جامعهء ایرانی، چپ ضدلیبرال یعنی معادل پول پوت و استالین و حزب استالینیستی، به عبارت دیگر جاده صاف کن فاشیسم جهان سومی نقد لیبرالیسم مرا به یاد گونی گونی کتابهای دوران انقلاب میاندازد که به نام «افشاگری لیبرالیسم به عنوان جاده صاف کن امپریالیسم» نوشته می شد. آنها هم اصرار داشتند که مثلاً بوخارین و سوسیال دموکراسی ی اروپایی و اوروکمونیسم و گرامشی، خائن به انقلاب و ریویزیونیست اند و تضاد دوران همان تضاد «خلق ها»ی کشورهای مستعمره با «امپریالیسم» است این بحثها کهنه است و نخ نما باور جدی من این است که روشنفکر ایرانی هنوز به درستی جامعه ی بورژوایی، لیبرالیسم، و اندیشه ی روشنگری ی اروپایی را نمیشناسد اما طی یک نسل خودش را با یک بالانس شبه روشنفکری از استالین به میان پُست مدرنیسم پرتاب کرده و حالا فقط با «بادیو» و «آگامبن» حلوا حلوا می کند: آدمهای ندید بدید، دوباره جلوی ویترین بوتیک غربی، زل زده به اجناس شیک و آب دهان جاری! متوجه نیستند که پروژهء روشنگری هنوز در دستور کار جامعهء ما است. ما در ایران هرگز نه فلسفهء لیبرال داشتهایم، نه بورژوازی و نه اقتصاد لیبرالی. همهء اینها هیچ ارتباطی به سرمایهء گلوبال، آمریکا، و نئولیبرالیسم ندارد. فرهنگ «روبنا» نیست، از جمله فرهنگ دینی! باید از تکرار این دروغ بزرگ به خودمان که تئوکراسی شیعی ی آخوندها و لومپن ها دست ساخت آمریکایی ها و انگلیسی ها بوده دست برداریم. این دیالکتیک تاریخی ی موقعیت کشورهایی نظیر ماست نقد لیبرالیسم تنها با اکتساب و فراتر رفتن از آن میسر است نه با میانبر زدن آن، نه با عرض اندام پهلوان پنبهای در مقابله با آن؛
این درس مارکس است برای آدمی مثل من .
پایان مطلب عبدی کلانتری
Komentar