top of page
Didare To

Updated: 2 days ago



من یاد گرفتم لذت دوری را بشناسم

حتی دوریِ تو

فاصله، موسیقیِ سکوتی‌ست

به‌‌گشت خیال، 

در فراز‌و نشیب مه‌آلود آغوشم

  اسم کوچه‌های تنم

گرمای لبانت بعد از بوسه‌ی شکاف لبانم 


قدکشیدن شاخ آرزو

در گرمای شرجیِ باغ

حس گرمای زیر بغلم با لبانت

ضرب-آهنگ آشتی 

در هم‌سانیِ دانه‌‌های زیتون


برانگیختن روی‌داشت به هم‌سازیِ اندام من

با شیارِ شیب وخوش‌بختیِ لحظه‌های حلقه

زنده‌گی در آغوش‌بهمِ آن‌هاست

که دادو‌ستد لذت را موکول به آینده نمی‌کنند   

عصاره‌ی لحظه را قطره-قطره بکام می‌کشند

بارانی را که خیس از دانه‌های ریز است


رهگذر


Recent Posts

See All

شبنم

Comments


bottom of page