top of page
Didare To

Updated: Sep 8, 2023


انسان‌های والا

مفاهیم والای واژه‌ها را نجات می‌دهند

جهان گِردِ پایه‌گذاران نو می‌گردد




«شاه»

علیه دموکراسی

پله‌‌های ایستگاه مترو انقلاب را که بالا رفتم، با سر وارد دروازه‌های دوزخ شدم.

از یک‌سو همهمه‌‌‌ی جمعیت و از سوی دیگر یورش یگان‌های ویژه با طعم گاز اشک‌‌آور.

این اولین تجربه‌ی میدانیِ من در شرایطی انقلابی بود.

راه را از هر طرف بر معترضین بسته بودند و تاکتیک گازانبر در حال اجرا بود.

شهر بوی باروت می‌داد

و فریاد «یاحسین، میرحسین» جای گرم خود را کم‌کم به شعارهای رادیکال تعارف می‌کرد.

شعارهایی که این‌بار کل نظام را هدف قرار داده بود.

چندماه بعد هنگامی که با دست باتون‌خورده درحال بازگشت به خانه بودم،

سوالی اساسی از ذهنم گذشت؛

واقعا فکر می‌کنی احمدی‌نژاد پیروز انتخابات نبود؟


در ماه مارس ۱۸۹۵ مردم وین به پای صندوق‌های رای رفته

و کارل لوئگر،

(انگلیسی: Karl Lueger؛ ۲۴ اکتبر ۱۸۴۴ – ۱۰ مارس ۱۹۱۰)

یک سیاست‌مدار اهل اتریش بود.

یک فاشیست دوآتشه را به عنوان شهردار وین انتخاب کردند.





لوئگر را که یادتان هست؟

مبدع اندیشه‌ی

«سوسیالیسم مسیحی»

کسی که اعتقاد داشت باید یهودیان را به جای کود در کشاورزی به پای گیاهان ریخت

و از قهرمانان زندگی آدولف هیتلر.


فرانتس یوزف اول که انتخاب شهردار جدید را تهدیدی برای آزادی‌های مدنیِ وین می‌دانست،

از تنفیذ حکم او سر باز زد.

لوئگر نتیجه‌ی گسترش دموکراسی در اتریش بود

و امپراتور قصد داشت از آزادی در مقابل دموکراسی حفاظت کند.

تنها یک دهه پیش از این، قانون حق رای محدود که تنها به طبقه‌ی متوسط تحصیل‌کرده اجازه می‌داد

در انتخابات شرکت کند،

جای خود را به قانونی همه‌گانی‌تر بخشیده بود.

اینک دموکراسی می‌رفت تا کار دست اتریش دهد.

روشنفکران وین به پرچمداری زیگموند فروید از اقدام امپراتور دفاع کردند

تا تنفیذ حکم او را تا دوسال معلق نگه دارند.

گاه تصور می‌شود که انتخاب آدولف هیتلر محصول یک کودتای پنهان بود.

اما این‌گونه نیست؛

هیتلر محصولِ نابِ یک دموکراسی تاریخی‌ست.

این جمله از من است

(همان‌طور که رای ۹۸٪ سال ۵۷ ما یک دموکراسیِ ناب بود)

(موفقیت1917 پرولتاریا نیز مطبق با رای اکثریت بود)



جک اسنایدر

(تحقیقات اوپیرامون رابطه بین خشونت و دولت تمرکز دارد.)

در تحقیقی درباره‌ی دموکراتیزاسیون می‌نویسد:

در پایان جمهوری وایمار، ناسیونالیسم اقتدارگرایانه‌ی نژادپرستانه،

نه علی‌رغم دموکراتیزاسیون سیاسی، بل‌که «دقیقا» به دلیل آن پیروز شد.

دقت کنید؛ دقیقا به دلیل آن.


نه تنها در آلمان که تقریبا در تمام جهان، آزادی محصول دموکراسی نبود.

چیزی که از صندوق‌های رای سر بر آورد، همواره دشنه‌ای بود

که هوس بریدن سر آزادی در سر داشت.

فرانسویان بعد از انقلاب کبیر

و در غیاب یک جامعه‌ی مدنی، از رسیدن به اولین رکن شعار خود عاجز شدند.

شب‌نامه‌های انقلابیون فرانسه به جملاتی از ولتر و منتسکیو مزین بود.

در عالم نظریه، این انقلاب چیزی کم نداشت.

بوی آزادی می‌داد و نوید آینده‌ای در خور.


انقلابیون پیروز شدند، علیه مونتسکیو شوریدند،

تفکیک قوا را به سخره گرفتند، قدرت پادشاه دربست به «مجلس ملی» رسید

و رژیم ژاکوبنی به نماینده‌گی از مردم به آزادی یورش برد.

یک یورش همه‌جانبه و مردمی؛ مجلس ملی هزاران نفر را قلع و قمع کرد،

اقلیت‌های مذهبی را تحت تعقیب قرار داد

و فرزندان انقلاب را بااشتهای فراوان بلعید.

فرانسویان به دموکراسی رسیده بودند اما به آزادی، نه.

آن‌ها فراموش کرده بودند در غیاب نهادهایی که تضمین‌کننده‌ی آزادی باشد،

دموکراسی انتقام خواهد گرفت و خون به پا خواهد کرد.

فرانسویان صدوپنجاه سال پس از انقلاب،

بعد از تجربه‌ی دو رژیم پادشاهی،

دو امپراتوری، پنج جمهوری و یک دیکتاتوری،

سرانجام توانستند به لیبرالیسم در کنار دموکراسی افتخار کنند.

دقت کنید! صدوپنجاه‌ سال پس از انقلاب.


با این مقدمه به تاریخ معاصر ایران برگردیم.

این تاریخ آن‌هنگام که به تحلیل آن دست می‌زنیم،

از ضعف مضاعفِ تئوریک‌ رنج می‌برد.

مفاهیم، عامدانه وارونه می‌شوند، جای یک‌دیگر می‌نشینند،

ادای هم را در می‌آورند و گاه از ماهیت خویش خالی می‌گردند.

خوانش تاریخ سیاسی ایران، لکنت خویش را مدیون همین آشفته‌گی در ترمینولوژی‌ست.

آشفته‌گی در توضیح مفاهیمی چون کودتا، آزادی، استقلال یا دموکراسی.

انقلابیون ۵۷ در دیروز و مدافعان نظری آنان در امروز، در تحلیل‌های خود چیزی را مراد می‌کنند

که از ظن خود یار آن شده‌اند.

دو خوانش کاملا متضاد از تاریخ سیاسی معاصر در ایران،

مرهون دو دستگاه معرفتی کاملا متضاد در اخلاق اجتماعی‌ست.

این را رهبر انقلاب در سخنرانی خود به خوبی نشان می‌دهد:

«این‌ها از آزادی، این و می‌خوان»

این خوانش نه تنها در میان گروه‌های مذهبی ضد پهلوی،

که در معرفت اخلاق چپ‌های وطنی نیز به روشنی قابل ردگیری‌ست.

چه بسا که همین اشتراک در اخلاق،

اشتراک و پیمان در مبارزه را برای این گروه‌‌ها آسان کرد.

در میان طیف‌های متفاوت مبارز در ایرانِ پیشاانقلاب،

تفاوت معناداری در جهان‌بینیِ سیاسی_ اخلاقی به چشم نمی‌آید.

بارها دیده‌ام که در تبیین ائتلاف چپ و مذهب در ایرانِ معاصر،

بر مفهومی به نام «دشمنِ مشترک» انگشت می‌گذارند.

این‌که «شاه» به عنوان نمادِ دشمن مشترک باعث نزدیکیِ گروه‌‌های مبارز به یکدیگر شد.

این تحلیل باگ‌های معرفتی دارد؛ ائتلاف نیروهای به ظاهر متفاوت، نه در پی وجود دشمنی مشترک،

که در وجود اخلاقیِ مشترک بود.

آنان استقلال را در بریدن از جهان غرب،

آزادی را در تحقق جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی

و سیاست را در شکل جمهوری آن معنا می‌کردند.

چه جمهوری اسلامی، چه دموکراتیک خلق.

چه تفاوتی می‌کند؟


لزوم تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی، حلقه‌ی گمشده‌ی تحلیل‌های ما از تاریخ سیاست در پهلوی‌ست.

عمده‌ی مخالفین محمدرضا پهلوی در پی آزادی‌های سیاسی بودند

تا با تبر به جان نهادهای لیبرال و نیروهای نوپای مدافع آن بیفتند.

مخالفانی با شکل و شمایلی خاص؛

سیبیل بر صورت،

سیانور در دهان،

نارنجک در جیب،

دشنه در دست و کلت بر کمر.

این خاستگاه فرهنگی، امروز هم بر سر کار است.

آزادی را آنگونه که خود می‌خواهد، معنا می‌دهد

و «مردم» را تنها تا زمانی که مدافع اخلاق او باشند، به رسمیت می‌شناسد.



این اصل را راجر اسکروتن خاطرنشان کرد.

(به انگلیسی: Roger Scruton)

(متولد ۲۷ فوریه ۱۹۴۴ – مرگ ۱۲ ژانویه ۲۰۲۰)

فیلسوف بریتانیایی در زمینه زیبایی‌شناسی و فلسفه سیاسی.


اصلی که می‌گفت

در فرآیندهای تاریخی، آن هنگام که می‌خواهید جامعه‌ای نوپا در امر مدرن را قضاوت کنید،

دموکراسی را اصل و‌ توسعه را فرض نگیرید.

نهادهای سکولار و تضمین‌کننده‌ی آزادی‌های فردی را ببینید

و به تبیین‌های خود در باب تاریخ دعوت کنید.

شاید به عمر من ‌و شما کفاف ندهد،

اما به کودکان خود بیاموزید که از لیبرالیسم در مقابل گزندهای دموکراسی حفاظت کنند.

دموکراسی به خودی خود نمی‌تواند هدف باشد.

یعنی چه که ما برای دموکراسی می‌جنگیدیم؟

این مفهوم در بهترین حالت خویش می‌تواند ابزاری باشد برای جابه‌جایی قدرت.

پهلوی حکومتی دموکراتیک نبود،

اما غیاب دموکراسی، حضور دیکتاتوری نیست.

به این سطور از فرید زکریا دقت کنید:

«غیاب انتخابات آزاد و عادلانه را باید تنها یک نقض واحد دانست و نه تعریف استبداد…

آزادی‌ها و حقوق اقتصادی، مدنی و مذهبی مهم‌ترین مولفه‌های خودمختاری و شان انسانی‌ست.

اگر دولتی با دموکراسی محدود پیوسته این آزادی‌ها را گسترش دهد، نباید برچسب دیکتاتوری به آن زد».


انگار برای خاورمیانه رسالتی تاریخی نوشته‌اند.

این تکه از جهان همواره باید مادرِ عبرت باشد، نه فرزندِ آن.

آنان که تلاش کرده‌اند از تاریخ جهان درس بگیرند و حاصل این درس را در مملکت خویش پیاده کنند،

محکوم به تنهایی و نابودی شدند.

محمدرضا پهلوی تنهاترین انسانِ تاریخ معاصر ایران بود.

اما کیست که نداند «تنهایی» فضیلت نیست.

آن سوال اساسیِ سطور ابتدایی یادداشت، دیگر چندان برای‌مان مهم نیست.

من می‌دانم که در انتخابات ۸۸ تقلب شد

اما شک دارم که این تقلب، نتیجه‌ی انتخابات را تغییر داده باشد.

احمدی‌نژاد یک پوپولیست تمام‌قد بود

و رای «مردم» در گیومه را با خود داشت.


دوستان، این موضوعی نیست که بر سر آن دعوا کنیم.

دعواهای مهم‌تری داریم.

دغدغه‌ی این یادداشت نیز انکار دموکراسی نیست، توضیح کوتاهی از آن است.

تلاش در بازبینی مفاهیم و نجات آن‌ها از بازتعریف‌های اخلاقی یا ایدئولوژیک.

این تلاش می‌تواند مهم‌ترین کنش سیاسی یک نسل برای فهم تاریخی باشد

که هنوز درگیر آن است.

با تمام وجود، در تمام مختصات…


منبع

داروین صبوری

https://telegra.ph/%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-07-27-2

Recent Posts

See All

Opmerkingen


bottom of page