سنجاق
پختهگی بلوغمان
در رویای غنچهی نشکفته
شکوفه میزند
و من دوستداشتنیتر میشوم
تو اغواگریهای مرا تماشا میکنی
در رگکردهگیِ لیموهای باغم
وقتی کرانه میگیرند
در میعادگاه ستایشِ سرانگشتان تو
با برکشیده شدن ساقه
لحظه ها بیزمان میشوند
سکوت لبهایمان
طعم بازی میدهد،
مثل اولین تپش قلب در بازیِ عشق
و آخرین بوسهی عشقبازی
ژرفنای درون ام
تا رقص دیگرم با تو
زیباترین حس زندهگیام را
بر فراز آتشفشان پستان هایم
ذخیره میکند
تو سنجاقسینهیِ من شدهای
باران ریز دخترانهگیام
آميخته با آن نسیم وِلرم
لبهایم- لبه هایم را لبالب
همهسویهتر
از همیشه هایم خیس میکند
رهگذر
Comments