دیکتاتوری
دستاورد تودههای دیکتاتور
، نویسنده محسن رنائی ،
رنائی هماکنون دارای رتبهی «استاد تمام» در دانشگاه اصفهان و از صاحبنظران اقتصاد کشور است .
نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالهگی و در دهه ۳۰ میلادی
پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است.
او در کتاب خود از روی تحلیل روانیی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده
که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد.
این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها
به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیستهای پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند . این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند
به چاپ رسیده است. انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد . اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد ،
با تحلیل روانشناختیی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند؛
آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست.
برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد،
باید روحیهی دیکتاتوری تودهها از میان برود
(یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم.
بهبینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند،
سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند،
همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم.
بقال حاکم است،
نانوا حاکم است،
راننده تاکسی حاکم است.
مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم.
وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم،
پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند
و این مثالها فراوان است.
اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همهی ما وجود دارد . اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد
و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند.
به گونهای که دیکتاتور رفتهرفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود. در واقع از نظر اشپربر، *دیکتاتورها بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی تودهها،
برای خودشان و برای دیگران پنهان می ماند*
و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده میشود. اشپربر با دستهبندی انواع ترس نشان میدهد که دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند
و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است.
اشپربر معتقد است
اعتیاد به دشمن تراشی و ایدهی «دشمنانگاری هر کس با ما نیست»
از سوی دیکتاتورها رهآورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است.
او از قول افلاطون مینویسد « *هر کس میتواند شایستهی دلیری باشد بجز دیکتاتور*» و
بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است.
در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژهگیای است که در نبود شجاعت پیدا میشود.
و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ....) نمود دارد.
ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند،
از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند . اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود
و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای؛ دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند
و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور،
او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهی دار میسپارند . او به زیبایی نشان میدهد که چگونه دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندهگی،
راهحلهای عامه پسند ــ اما غیر قابل اجرا ــ میدهند
و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند؛
چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند
با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند
تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند . اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسیی خاصی نمیکند
ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد. بااینحال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم
و نام هر دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است.
گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است .
Comments