top of page
Didare To

Updated: Dec 23, 2023



لحظه در اغوش تو

به مرادِ فانتزی‌های من می‌چرخد

تمام راه‌‌ها مرا به اوج راه می‌برند

به آئینه‌ای

که تو از آن می‌گذری


خاطره‌‌ه‌هایم را چنان با نفس‌هایت خال‌کوبی کردی

که غنچه‌ها در سه‌‌ فصلِ تنم

هر لحظه دخترانه‌تر می‌شوند



رویاهایم را با ساقه‌ای می‌بینم

که دو زیتون در آستین دارد

گیسوان مثل آبم را

به ابرهای خیس سنجاق می‌زنم

که رَدّ انگشتان تو را دارند


تپه‌های اندامم بسیار نزدیک هم اند

تنها شیاری‌ست،

فاصله،



از

تپه‌ی پائینِ نافم تا اوج،

راهی نیست،


یک راه شیری

که با تماسِ دگمه‌ی صدف، باز می‌شود

و

جای پای رهگذرش را هرگز از یاد نمی‌برد



کمرم را محکم بگیر

از دنیای حرف کوچ‌‌ام ده

تا واژه بی‌راهه رود در اوجم

چون نگارخانه‌ام پُرِ سرمستی‌

از یک قلم آشناست



اعتراف می‌کنم

شدت رفتنت را عاشقانه دوست می‌دارم

برنیامدنت را بیش‌تر


موج‌‌‌سواریت روی سینه‌‌ام

دریا راه می‌اندازد


پستان‌های سربه‌‌هوایم

هوای بوسه می‌کنند


بگذار دل‌تنگیِ استوانه را دریابیم

که چگونه

بغل می‌کند تو را

در من

و

تو

چگونه

به‌‌تن می‌کنی مرا

درمن


رهگذر




Recent Posts

See All

آینه

Comments


bottom of page