انتخاب تصویر از دیدار تو
در شعر زن خاورمیانه، تنانهگی بر اروتیک اولویت دارد
تنانهگی بمعنی تصویر تن و آزادی زن در تخیل، در جامعهی مذکّر است
در جامعهی گذاری تبلور فردیت مدرن، برخی حقوق اجتماعی زن را بمثابهی شهروند در بر میگیرد
عشق، تولیدمثل، سقطجنین، ورزش رقابتی جهان، ارث، طلاق، سفر، پوشاک، شهادت دادگاهی،
تحصیل، اشتغال، امنیت بدنی، بیمه پزشگی، پرورش اطفال،
امنیت در اینترنت از ایذای پیامی
دکتر بیژن باران
زمانی که حقیقت آزاد نیست؛
آزادی حقیقت ندارد
ژاک پرور شاعر برگهای خزانی از فرانسه
واژه اروتیزم مذکر قدمت 1000 ساله دارد
ولی در اروتیزم زنانه، تنانهگی مرحله ماقبل آن است
گاهی با استعارات سنتی مذکر، آرزوهای عشق خشگ افلاطونی-
تنانهگی با عبارات بصریِ زیبا
ولی جویده و فروخورده بصورت کلاژ/ کلایدوسکوپیک/ 40تیکه تصویر میشود
در عشق تنانه راوی من است؛ نه سوم شخص یا راوی کلان محاط بر صحنه شعری
باید شعر تنانهگی را در 4 نوع زیر برشمرد
۱
راوی مذکر در توصیف خود یا مرد- مانند سطور فردوسی دربارهی رستم
۲
راوی مذکر در توصیف زن مانند برخی سطور فردوسی دربارهی تهمینه
۳
راوی زن در باره خود یا زن
مانند
در تنی که شبنمی ست
روی زنبق تنم
فروغ
۴
راوی زن در توصیف مرد
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان سادهای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانهی یک مذهب شگفت
در لابلای بوتهی پستانهایم
پنهان نموده ام
فروغ
استعاره "زنبق تنم" را فروغ برای مادهگی بکار برد- در دهه 40ش در جامعهی پیشامدرن تهران
این تصویری
زیباست با توجه به هایبرد نوین سرخ زنبق
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم
آرزوها- فروغ
انیشتین گفت
تخیّل از دانش برتر است
این برای فرهیختهگانی چون ابن سینا با دانش انسیکلوپدیک ثقیل است
لذا حافظ چون اینشتاین، خیال/ تخیّل را بر منطق/ دانش اولویت داد
گفتم که بر خیالت راه نظر بهبندم
گفتا که شب رو است این، از راه دیگر آید
حافظ خیال را بر حس بصر سر دانسته؛ آن را همه جانبه میداند نه تنها یک حس
حافظ عشق را بیمرز میداند که در تصّور محدود نمیشود
این تصویر درست است زیرا عشق در فعلیت 1000 ها
رویداد، گفتار، اقلام را دربر میگیرد
علل زوال عشق هم مهماند
در حالیکه دانش تخصص یک بُعدی است؛
تخیّل محتوای چند-بُعدی داشته که در قالبهای گوناگون علمی مانند شیمی، ریاضی، فیزیک
و هنری مانند شعر، نقاشی، موسیقی، معماری تبلور مییابد
باید خلاقیت را ارج بیشتری گذاشت تا دانش
که استادان دانشگاهی دارند-خوب هم هست؛
ولی دانش خلّاق ابداعگر جهشی نبوده؛ بلکه برای پیوستهگی فرهنگ ضروری است
در شعر تغزّلی -چه تخیّلی چه واقعنگاری- من، تو، گوشهی دنج – مصالح عمده اند
تو دربرگیرندهی تخیلات، عواطف، آمال، نیازها، ایده آلهای "من" می باشد
تو نوعی نوستالوژی به افراد گذشته، کمال پرستی، زیباییِ لحظه است
گاهی دریافت، تصویر طرف، عکس هنرپیشهای را در بر میگیرد
گوشهی دنج میتواند مکانی مانند باغ ارم،
زمانی مانند خاطرهای ناتمام در حافظه، قابی زیبا از فیلم،
خلاقیت بدیع، لایه ستر بر غریزه بدوی باشد
روشن است نقطه مقابل تخیّل واقعیّت مستقل از باور فرد است
واقعیت چیزیست که وقتی بهآن باور نداشتی، باز هم موجود است
اذهان بزرگ دربارهی عقاید میگویند
اذهان میانه دربارهی رویدادها میگویند
اذهان کوچک دربارهی آدمها میگویند.-
النور روزولت.
آیا شاعر در باره عقاید، رویدادها یا خود میگوید؟
فردوسی دربارهی خرد، راستی، پاکی و روایات اسطورهای شعر گفت
فروغ دربارهی گناه، مردم، زیبایی، تنهایی و زندهگی خود شعر گفت
اخوان به رویدادها و ذهن خود پرداخت
شعر هنر کلامیِ تخیّلی است
پس با فرمول پندار، گفتار، کردار زرتشت؛ تخیل در پندار در فرم گفتار است
که با کردار شاعر توفیر دارد
تخیل با واقعیت زندهگی شاعر متفاوت است
ژول ورن در خانه با تخیل سفر به زیر دریاها و کرات سماوی میکرد؛
بدون ترک خانهاش در پاریس سده 19م
شاعر میتواند تنها، متاهل، زاهد باشد ولی در تخیل از لذات، عشق، افقهای دور بنویسد
یعنی وقتی از آرزو، وصل، پوست در کتاب یا نقد سخن میرود
ربطی به واقعیات زندگی شاعر نداشته؛
صرفا تخیل و خلاقیت مداقه میشود
گاهی دلیل تخیل شرایط نامساعد شاعر یا غربت دل دورپرواز در تن اسیر است
طوطیای داشتم که از او پرسیدم
بزرگترین غربت چیست؟
گفت
بزرگترین غربت؛ هنگامی است که دلات در جهانِ تنات غریب باشد
از کتابِ: توتیای طوطی و پندِ بی بند
واشکافی آثار ربطی به زندگی خانوادهگی شاعر نداشته؛
بلکه بررسی متن، تخیل، زبان شعری است
این در مورد امیلی دیکنسون و دیگران نیز صادق است؛ لذا باید به مصونیت نقد
نسبت به تنانهگی در شعر نظر داشت
برخی اصحاب مذکر وقتی شعری تنانه یا عشقی از زن میبینند؛
فکر میکنند دعوت به همبستری برای ایشان است
در جامعهی مدرن زن آزادی بیان داشته؛ بدون مزاحمت کلامی مردان قبیله
در حالیکه شعر تبلور تخیلات زن یا مرد در یک متن است؛
نه واقعیت ژورنالیستی با پیام، آدرس دادن، قربان و صدقه رفتن عتیق پدرسالارانه؛
سپس برای "نه" زن به ویار یکجانبه مردان قبیله فحاشی و تهدید کردن
درست مانند نوجوانان تازه بالغ خودشیفته در خیابان که عدم حجاب زن را
جواز سلطه مذکر برای ایذای کلامی یا بدنی زن می انگارند
این خفاشهای عتیق با شعرهای سوزناک سنتی در شبکههای مجازی کمین کرده
تا فانتزی بدون رضایت طرف
خود را سوار کرده یا هورمون تستوسترون نرینهگی خود را
بسوی یک انسان زن با ابیات سوزناک سنتی حوالت دهند
که شعر تخیّلیاش از عشق و حرمان میگوید
آنها یک طرفه برایش پیامهای مکُش مرگ ما با عکس رز سرخ و کامنت
"تن نازنین شما از چشم بد دور"
می فرستند
البته ستایش زیبایی، انسانی است
ولی منطق باید در گفتار، رفتار، تصمیم گیری، اراده فرد مذکّر نظارت کند؛
نه بهطور یک طرفه در ذهن مریض خود، توطئه برای شاعر زن کند
در جامعهی گذاری اظهار علاقهی مرد به زن پدرسالارانه عمودی
با احترام لفظی تو خالی
condescending، خواهر نامیدن میباشد
که بنا به فروید پندار زنا با محارم را در خود پنهان دارد
مرد ابیات تغزلی کلاسیک به نیت تله انداختن و افقی کردن یا ازدواج قبیلهگی
برای کنترل کردار زن را بکار میبَرَد
با غلو در آه و نالههای عشقی سلطهگر و بهظاهر سوزان، خود را نرمدل جا زده؛
بمحض ازدواج صفات سلطهی قبیلهگیِ مذکر را برملا میکند
زن در خانهی شوهر با فرهنگ قبیلهگی
به خدمه بدون مزد در بیگاری تمام عمری، ضعیفهی جنسی بنا به اراده شوهر
والده برای تولید مثل تبدیل میشود
او در پایان حیات شوهر مستمری و مالکیت ناچیز داشته؛ محتاج فرزندان میشود؛
اگرچه عمری به کار خانهگی پرداخته
در این فرهنگ زن بهشکوفایی استعدادهای ذاتی، آموزش عالی، شغل اجتماعی نایل نشده؛
مرد ثروت اندوزی کند؛ اطفال او هم از پرورش مدرن بیبهره میمانند
مانند عربستان
در اینجاست که سلطهگر جدید، شوهر، جانشین سلطهی مذکر در خانواده میشود.
زن بخاطر آبرو و فشار اقوام، زیر بار این سلطه میرود؛
گاهی کتک، کنترل مالی، عدم تملک زن در مایملک مشترک،
بداخلاقی، فحش، خشونت جسمی و عاطفی بر زن اعمال میشوند
که بر کودکان اثر سوء دارند
آنها این دور باطل سلطه- اسارت را در آینده تکرار میکنند
لذا اسارت زن در جامعهی گذاری و حتی جامعهی مدرن تداوم مییابد
فرهنگ قبیلهگیِ عقیم، محلی، گذشتهگرا، محدود، ناهمزمان با جهان امروز است؛
اخبار، مطالعه، علم، سینما، کتاب، دانشگاه بیمعنی اند
این فرهنگ تکرار دگمهای عتیق، تقلید مرجع، عدم خلاقیت بوده؛
از تمدن معاصر قطع و به گذشته وصل است
در تمدن قبیلهگی برای هر دو طرف یک زوج، نقشهای ثابت با آبرو، حیثیت، شرف، عورت
خوشنامی- اسارت زن و تربیت پیشامدرن کودکان،
ایستاییِ فرهنگی جامعهی مانند عربستان را تداوم میکند
در جامعهی قبیلهگی، آزادی فردی معنی ندارد؛
همه با دگمهای رسوم دینی پدرسالاری امر ونهی میشوند.
سلطهی مذکر در خاورمیانه یکی از علل عقب ماندهگی از غرب است
در حالیکه فرهنگ مدرن جهانی دائما در حال پویش، گسترش، تعمیق است
و این فرهنگ در 5 قاره گسترده و رو به پیش است
در فرهنگ مدرن، زن حقوق مدنی داشته؛ بمجرد تضییع این حقوق بوسیله شوهر
وکیل یا قانون رابطه را دادگاهی و فسخ کرده؛ زن از اسارت/ تکفل/ قیومیت آزاد میشود
البته در جامعهی گذاری با اشتغال معدود برای زنان
برخی زنان اسارت با مسکن و نان را به آزادی بی پناهی ترجیح میدهند
در تمدن قبیلهگی آزادی فردی وجود ندارد
رسومات متحجر و دگمهای دینی یک نظام سلطه عمودی با زعیم مذکر در راس
و زن و بچه و احشام تحت قیومیت اویند
"رزا لوکزامبورگ"
1870-1919،
انقلاب روس 1918
می گوید
آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونهای دیگر میاندیشد
این یک واقعیت مطلقا غیرقابل انکار است که بدون آزادی نامحدود مطبوعات
بدون آزادی مطلق تجمع و تشکل، سلطهی تودههای گستردهی مردم تصور پذیر نیست
آزادی تنها برای طرفداران دولت، برای اعضای یک حزب، هرچند پرشمار باشند، آزادی نیست
آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونهای دیگر میاندیشد
اشعار زنان خاورمیانه دریچهای به دریافت روان آنها در جوامع گذاری از پیشامدرن به مدرن اند
در فرهنگ پیشامدرن آثار ادبی زنان ناچیز است
در فرهنگ مدرن آثار ادبی غالبا غربی اند
آمال زنان با حقوق فردی قانونی و پایمالی این حقوق بوسیله زُعمای قوم
در این شعرها در بازده زمانی نیم قرن تا 100 سال گذشته با چند نسل متبلور میشوند
بخش عمدهی این آمال آزادی پوشاک، جفتیابی، حضور اجتماعی، تحصیلات/ اشتغال/ سفر
مالکیت بر تن خویش برای تولید مثل و لذت طبیعی زنانه میباشد
لذا در شعر زن در نبود تنانهگی رُک، تنانهگی استعاری و فروخفته را باید واشکافی کرد
تا به روان زن خاورمیانه اشراق یافت
انتزاع عشق کلاسیک مطلق و بیزمان است.
در حالیکه در مدرنیزم عشق هم مانند همهی پدیدههای انسانی چرخه حیات دارد
از نقطهای آغاز شده، به اوج میرسد، سپس با مرگ/ جدایی افول میکند
یک دلیل برای استعاره دور زدن ممیزی فرهنگی/ دولتی است
در ممیزی فرهنگی، شاعر بویژه زن، نمی تواند احساس خود را رُک/ مستقیم بیان کند؛
لذا استعاره را جانشین میکند
تا با حجب ذاتی یا گزینهی ارادی زیر چمبر کلمات دیگر منظور خود را نهان کند
ولی در شعر برخی مقولات انتزاعی با استعاره، حسی/ بصری گاهی سمعی میشود.
شاعر دو نخ فکری نو/ کهنه یا تجریدی/ حسی را با هم میریسد
با تداخل تناوبی پاره عبارتها از 2 فکر
بیان کلامی را با خلاقیت استتار
camouflage میدهد
در سده 21م نقد کتاب بسبک گذشته میتواند نباشد
که یک کتاب مجزا از فعالیت روزانه شاعر واشکافی شود
اکنون باید نقد کتاب را با مناسبات برخط، زمان واقعی
اطلاعات روزانهی شاعر در شبکههای مجازی اجتماعی تکمیل کرد
پس متن کتاب منجمد نبوده؛ بلکه با تردد شاعر در وب متن کتاب پویا، به روز، برخط میشود
حتی نقاد و شاعر گفتگو برای روشنی نکاتی در کتاب میتوانند داشته باشند
نقد کتاب شعر را میتوان با فعالیتهای اینترنتی
مانند علایق و تردد فیسبوک شاعر برای درک ترکیبات شعری همراه کرد
لذا همچون سده 20م سکونت در یک شهر شایعه یا آشنایی با شاعر را ممکن میکرد؛
فیسبوک …..در جهان مجازی امکان شناخت از شاعر و آثار او را برخط و دسترس پذیر میکند
فیسبوک کمک به گذار از فرهنگ امتی، خلقی، فلّهای، قبیلهایِ پیشامدرن
به فرهنگ حقوق مدنی فردیت مدرن میکند
به فرد پسند، گزینش و ارتقای فکری پویا ارایه میکند
وقتی به مندرجات حال و حرف
Status خانه مینگری،
هزارها مطلب سیاسی، فنی، خبری، فرهنگی، ویدیو، جنسی، تحلیلی، تصویری،
طنز، صوتی گزینه گویی بزرگان خردگرا، غذایی، جانوری همراه با
پسند و نظرات دوستان را میبینی.
شاعر شبکه مجازی
را برای نشر اشعار و افکارش و تبادل آرا با دوستداران بکار میبرد
آیا تبادل آرای برخط اثری بر آفرینش شعرهای بعدی دارند؟
در مثلت
روان- شعر-جامعه
می توان از دو رابطهی متقابل/ دیالکتیک
روان-شعر و جامعه-شعر
در مورد تبلور روان یا محیط شاعر در کلامش گفتگو کرد
تنانهگی اگرچه امری فردی است؛ ولی در یک فرهنگ و زبان مشخص، در شعر تبلور مییابد.
پس میتوان متن شعر را با روان و جامعهی شاعر واشکافی کرد.
در تحلیل/ نقد میتوان روش تقلیلی را هم از علوم طبیعی وام گرفت
پس تاثیر جامعه بر شعر و شعر بر جامعه
بیرون از مرزهای واشکافی رابطه روان با شعر قرار میگیرند
محمود صباحی، جامعهشناس ساکن آلمان، در زمینه جنسیت در جامعهی گذاری میگوید
جنسیت، بنا به میشل فوکو
در تاریخ جنسیت چیزی جز تاریخ قدرت نیست
یعنی جنسیت بنا به فرهنگ خاورمیانه، یک حقیقت ایستای ازلی و جاودانی
و حتی یک پدیده کاملاٌ طبیعی نیست، بلکه بدن پدیدهای سیاسی است
بدن موضوع سیاست است و نه اخلاق
این قدرت سیاست است که بدن را منکوب و بیمار میکند
به همین خاطر بدن باید هوشیارانه از حریم و از نحوه بودن، خودآگاهی داشته باشد؛
بر آن پایه، با بدنهای دیگر نیز بیامیزد. چنین بدنی یک بدن فعال سیاسی است.
سیمون دوبووار، نویسنده فمینیست درباره فرانسه دهه 60میلادی
میگوید
ما زن و مرد داریم؛ نه چیزی به نام مذکر و مونث
سیاست یعنی شناخت و مبارزه برای رستن از این مناسباتی
که حتی حق فعال بودن در رفتار جنسی را فقط به یک طرف ماجرا یعنی مرد واگذار میکند
در ادامه میآید
در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم، حکومتها از ابزارهای دولت مدرن
برای کنترل بدن و به خصوص سکسوآلیته زنان استفاده کردهاند
یک نمونه آشکار، یکسانسازی پوشش زنان است
درست است که جامعه ایران همواره جامعهای مذهبی بوده
اما جمهوری اسلامی برای اولینبار فرصت پیدا کرد که یک قرائت خاص شیعی 12امامی
از اسلام سیاسی را در جامعه گسترش دهد؛
تنوع مذهبی در بین قرائتهای مختلف شیعی، ادیان مختلف و ناباور به دین را کمرنگ سازد
در ادامه آمده
بنا به نظریهپردازان مختلف فمینیست،
گفتمانهای ملیگرایانه همواره به دنبال کنترل بدن زن هستند
پوشش، اخلاق جنسی و بدن زن- نقش مهمی در بازتولید نمادین این گفتمانهای ایدئولوژیک دارند
در این گفتمانها زن باید در چارچوب نظام خانواده به عنوان مادر
به صورت مادی و معنوی نسل آینده را بازتولید کند
بنابراین تلاش میشود که زنان به عنوان ناموس ملت از نقش مادری و همسری تخطی نکنند
ضایعه اجتماعی اعم مشارکت زنان در جامعهی گذاری به مدرن،
شکوفانیِ استعداد ذاتی نیمی از جمعیت کشور را حذف میکند
که روی نسل بعدی هم اثرات ناگوار دارد
در صحنهی جهانی، کشورهای خاورمیانه با یک دست مذکر باید
با غرب با 2 دست مرد و زن و نسل در راه کودکان سالم فکری
رقابت بیفایده کنند
در مبارزهی زنان برای حقوق مدنی مساوی
مردان و جوانان میتوانند همدوش با زنان در این راه باشند
لایههایی از قشر مردان به فرهنگ مدرن دست یافتهاند
———
اروتیسیسم ایران
فلات پهناور ایران از 10 هزار سال پیش چون فرشهای رنگارنگ ایرانی با ملل و فرهنگهای گوناگون پر بود.
بومیان این فلات با عقاید ویژه، سفالگری، باغات، دامپروری زندگی میکردند.
از 2 هزار سال ق.م آریاییها از شمال با اسب و فلزکاری در 2 ستون در خاور و باختر خزر
در چند موج به سوی جنوب گرم فلات سرازیر شدند.
در خاور دینشان زرتشتی و در باختر با کیشهای میترایی، مغان، زروانی و مزدایی
با همسایهگان بومی درآمیختند.
کیش میترایی از طریق ترکیه به روم رسید.
در خطه روم مهرابههایی بدون پنجره، برای 7 مرتبت پیروان، ساخته شدند.
این مرتبهها از مقام دون کلاغ، داماد، سرباز، شیر، پارسی، خورشید-رهرو،
تا مقام والای پدر تقسیم بندی شده بودند.
در این اماکن، با راز داری ویژه بدون کتابت، پیروان در مراسم پذیرش و اعتقادی حضور پیدا می کردند.
پدر بالاترین مرتبت بود.
در صحنه جلوی مهرابه، حجاری سنگی میترا با شلوار و کلاهی شبیه صف مادها
در بارعام تخت جمشید در حال کشتن گاو مقدس است.
بالای سر او خورشید، ماه، ستارگان؛
در پایین، نمادهای دیگری مانند کژدم، خوشه، خون، بیضه گاو، کلاغ، شیر دیده میشود.
در آذربایجان مغان برایشان آتش/ نور معنای خاصی داشت.
در هزاره بعدی، زروانیان به 3 شاخه عمده تقسیم شدند.
در ارتفاعات زاگروس کردستان دهریون پدید آمدند
آنها زمان را ابدی، جهان را مادی و بیخدا، دم را غنیمت دانسته.
در لرستان زمان و معنویت 2خدایی رواج یافت.
آنها جهان را آفریده از اندیشه هرمز می انگاشتند.
در جنوب در نزدیکی با ایلامیان، افکار تقدیری شده؛
سرنوشت بشر را از پیش تعیین شده دانسته؛
با بدبینی قسمت انسان را در گرو بروج فلکی میپنداشنتد.
ایلامیان با معماری هرمی مانند زیگورات چغازنبیل دزفول از 1250 ق م، اعتقادات به بروج 12 گانه فلکی،
پرستش الهه کی ری ش و خدای این شوش نیاک به فتح بابل و آسور نایل آمدند.
در شرق در ابتدای قرون اولیه میلادی، آموزههای بودایی به فرهنگ خراسان و سیستان افزوده گشت.
عامل بیرونی برای اشاعه ریاضت، جوکی بودن، چشم پوشی از لذات و مال دنیا دراویدینهای هندی بود.
در غرب فلات، اعتقادات مسیحی با اعتقادات محلی آمیخته؛ مانویت، هرمتیسم، مانداییان؛
سپس یزدانیان، صابیین، مزدکیان پدید آمدند.
فرازهایی از متون مانده از این فرهنگ شطرنجی آورده میشود.
ابن مصالح فرهنگی در آثار ایرانی بویژه فردوسی، خیام، حافظ فراوان بکار رفته اند.
دیگر اینکه بیان و دیدگاه این شاعران در مقطع قرون وسطا مرد-مرکزی بوده؛
با تمام لطافت و بدعت از مقولههای عصر حاضر مانند برابری جنسیت، ملیت، نژاد، عقیده تهی اند.
با این وصف تبلیغ عشق از خونریزی و جنگ بهتر است.
در متون اوستایی، یشتها، گاتها، یسنا، از پگاه، خیسی، و غیره سخن رفته است.
در وندیداد و ارداویراف نامه حکایات مجازات فاحشهگان آمده.
در ترانههای شفاهی هم جنبههای عشقی و گاهی تن-مایگی وجود دارد.
عمل لقاح بدون عقد/ ازدواج مرسوم نبوده.
در مفصلی گیرا، فردوسی همآغوشی رستم و تهمینه را تحت شرایط تاریکی،
جاذبه جنسی (رو، قد، تن)، بدون عقد و برای تولید مثل
نه خوش گذرانی با زبان ایهام، تمثیل، اشاره، استعاره، غیر مستقیم بیان میکند.
نطفهی سهراب، فرزند رستم، یک در/ مروارید در صدف/ بطن تهمینه، دختر شاه سمنگان، میشود:
چو انباز او گشت با او به راز
نبود آن شب تیره تا دیر باز.
ز شبنم شد آن غنچهی تازه پر
و یا حقهی لعل شد پر ز در.
به کام صدف قطره اندر چکید
میانش یکی گوهر آمد پدید.{13}
واژه های شبنم، غنچهی تازه، حقهی لعل، دُر، صدف، قطره، کام، گوهر؛
افعال چکیدن، پر شدن، صفات باز، تیره، میان؛ و ایهام زیبای باز
بمعنی گاه و انقباض بطور موجز عمل لقاح را در تصویری شاعرانه و اروتیک القا میکنند .
باکرهگی تهمینه ّبا پگاه/ تازه/ شبنم، آغاز صبح، خیسی دریا/ صدف، سرخی لعل
برای بارداری تداعی میشود
. راوی مذکر در این فراز روی تن طرف مونث زوم می کند؛
از معاملهی رستم خبری نیست!
گذر زمان از شب تا دیرگاه /پگاه – از تیره تا رویت غنچه بطور موازی
با روایت صحنهی همآغوشی چون ساعتی فرارو نشان داده میشود.
چرخش دید نیز با آوردن انباز/ همبازی او، زمزمه رازوش به او،
زوم روی اعضای بدن در لفافه استعاره های نغز و زنده
رشد مروارید، بازشدن غنچه، با استعاره 2گانهی کام سرخ لبدار دو لبهی انقباضی صدف
با ماهیچه اتصال درونی تمرکز شدید بصری شاعر را نشان میدهند.
یکی دیگر از چهرههای تابناک لیریک فارسی نظامي است.
تصویری که او از میان تنهی زن میدهد از دید راوی کل، از فاصله متنابهی با سوژه، می باشد.
او با کاربرد استادانه مصالح بیرونی/ صحرایی به توصیف تن درون اتاق میپردازد.
حرکت آهو در ایستایی دره و گذران زود برف دوگانهگی ملسی را القا میکنند.
ونیز رنگ آمیزی این تصویر، تقابل سیاهی دره/ مهبل را با سفیدی برف/ بدن با ایجاز بیان میکند:
ميانش يكي دره ي ژرف بود /سم آهويي مانده بر برف بود.
مختاری در کتابش از شعر اروتیک، اروتیسیسم، شعر عاشقانه جنسی،
شعر اروتیک در معرفت جسم، شعر رمانتیک جنسی،
شعر جنسی در مغازله های باب روز، طرح جنسی زبان نام میبرد. {14}
بیژن باران عصرنو
منبع
Comments