خیام داهیانه افکار فلسفی خود را در رباعیات دل انگیز گنجاند.
تا عوام و خواص با شنیدن/ خواندن یکی دوبار، آنرا فراگیرند.
تناسخ یعنی دگرگونی ماده در چرخه حیات
از تن دوکیِ یار به کوزه خاکی،
خوشه انگور، به شراب است.
استحاله مشغله ذهنی دایم خیام بود.
بیژن باران
رباعیات، بقای ماده را در صور گوناگون کیهان، طبیعت، جامعه به ذهن خواننده استادانه ترابری کنند.
تناسخ خیام نطفههای فکری قوانین ترمودینامیک دما، بقای ماده، تبدیل انرژی به کار، آنتراپی را در بر دارد.
او فاکتهای ساده را شاعرانه ردیف کرد.
خیام با هنر کلامی اروتیک، شادی شامل عشق را لابلای انسانگرایی و اصالت وجود گذاشته؛
تا ملکهی ذهن خواننده شود.
او روند دیدار، میعاد، آرامش را در رباعیات کوتاه گنجاند.
او محسوسات هنری را با تجریدات منطقی آمیخته؛ تا بعد معنای فلسفی در تصویر پلاستیکی شعر جا افتد.
شعر خیام چندصدایی شامل خود، ما، تو، رقیبان، موجودات غیبی ست که خواننده آنرا با 5 حس خود دریابد:
فضای آرام بخش، بوی باغ عطرآگین، هوای خنک، صدای جویبار،
زمزمه مدعوین، نوای موسیقی، پیش-غذای اشتهاآور، صافی پوست.
صحنه آرایی خیام یا مستقیم با زوم روی اندام و افعال تن یا با آرایههای ادبی، محتوای تناسخ را القا کند.
بدایع اوتمثیل، کنایه، طنز اند که اندیشههای فلسفی را در لذت تنانهگی تصویر کنند.
او آرایههای عروضی قافیه، بحر، کنایه، ایهام، تشبیه، استعاره، مجاز، جناس صوتی بکار برد.
تنانهگی
بمعنی تصویر حسیات، لذایذ، مشروب با حال، خوشباشی، صلح، این جهانی، انصاف است.
خوش باشی جوانی
بیمه خاطرات خوش پیری است. در چرخه حیات از گهواره تا گور تابع وضع و تربیت فرد است.
خانه پدری ضامن امنیت، شادی، نعم زندگی کودک و نوجوان است.
جوانی و میانسالی اختیار شادی با فرد است که عشق، شوق، حرفه، خانواده، تربیت، جامعه شادی را مجاز کنند.
با حضور گزماگان حراست و ارشاد، شادی ناشی از اختیار و سلیقه فردی در پوشاک، سبک زندگی، حقوق انسانی محدود شوند.
در پیری و بیماری شادی مراقبت، تیمار، رفع تنهایی فرد را دوستان، همسر، فرزندان مهیا کنند.
البته برخی ازدواج نکرده؛ نیوتن همسر نداشت. پس خوش باشی در خود حالات و اوضاع گوناگون دارد.
از بازی، خوراک، علاقه تا عشق، انجام کار، مفید بودن، اجرای هدف تا تیمار، دیدار، رفع تنهایی را شامل شود.
معنی خوش باشی خیام در جوانی، میانسالی، پیری ایجاد خاطرات خوش است.
غنیمت داشتن دم شاد، ایجاد خاطرات خوب با دوستان "اهل"؛ نه غبطه فرصت های از دست رفته یا غم ایام است.
اختیار و توان خوشباشی از جوانی تا پیری ترجمه این جهانی بودن یعنی خانواده، عشق، شوق، کار است.
پند خیام شادی برای همه را تبلیغ کند که منافی جنگ، تجاوز، حرص، قدرت، ثروت و اقتدار است.
بعلاوه با خلاقیت ژنی آرایههای نوین زیر را افزود:
تن-نمایی، شیئ گرایی، دید جهانی، جزء بصری، روند شدن نه فقط هستن، گذر زمان،
تابلوهای دلانگیزِ از وضع قرون وسطای بازار، باغ، محفل نخبهگان، شناخت از حاکمیت،
عدم وفای دنیا، جدل رقیبان، مضامین اجتماعی.
اروتیزم/ تنانهگی خیام
با یک آرایه بدیع برای تبدیل تجرید به کنکرت بصری
کوزه بمثابه تن-نمایی، روال زوال حیات، فتیشیزم/ شویگرایی باوج رسد.
فلسفه خوش باشی بیشتر از عاطفه غزل لیریک بر خواننده اثر دارد.
پردازش محافل اهل دل، آلات موسیقی و می، مجاب کردن رقیبان، عارفان، حاکمان زر و زور و تزویر را افزود.
جهان بینی مادی خیام در رباعیات دل انگیز برای مردم در 7 رشته آمد:
شناخت، اخلاق، منطق، عین-ذهن، زیبایی، فلسفه سیاسی، کیهان.
او در محافل خصوصی اهل دل شهرهای شرقی فلات
آخوند آزاده، بازرگان جهاندیده، علمای نجوم جدل کرده؛ رباعیات خود و دیگران را بحث و تجربه کردند.
اکنون با ترجمه به زبانهای جهان برای انسان سده 21 در اینترنت قرار دارد.
در ادبیات، انسان را تنی با سرودل میتوان پنداشت.
سر جایگاه حافظه، حرکت، برنامه، هوش، زبان، بینایی، چشایی، بویایی، شنوایی، تعادل، منطق است.
دل تاریخا جایگاه احساس، عشق و کردار است.
مثلا در فارسی اصطلاح "خودش را تو دل جا کرده" برابر عشق است.
البته اکنون روشن شده که
وجود هورمونهای درون ریز جنسی مغزی غدد endocrine روی ضربان دل، تنفس و ماهیچه ها اثر گذارد.
لذا این مراکز با ریزش/ میرش پیامبرهای شیمیاییِ پویا در خون، کردار را کنترل کنند.
رابطهی انسانها با هم پدیده ای زنده است که آغازی و پایانی دارد.
یکی از این رابطهها عشق است. عشق یا رابطه 2 تن، از 3 مرحله عمده گذرد:
انس از فاصله، نزدیکی در خلوت، بیان لقاح.
توصیف هریک از این مراحل، یک ژانر هنری باشد. در این جستار، تنها مرحله دوم،
آنهم فقط در شعر خیام، بررسی شود.
انس از فاصله دور. این رابطه لیریک lyric در شعر نام دارد.
بیشترین بخش شعر جهانی لیریک است. در فارسی، غزل عروضی و سپید تبلور این گونه احساس است.
این تبیین رابطه، قدیمتر بوده؛ بیشتر متنی باشد. اگرچه گاهی با کتیبه و مینیاتور همراه است.
در لیریک رابطه 2 تن از فاصلهای معین، بخاطر اوضاع فرهنگی جامعه،
با پندارهای رمانتیک یا عارفانه بیان شود.
تاریخ 1000 سال گذشته فارسی ازغزلیات مبین این رابطه پر است.
سپهری گفت:
عشق
صدای فاصله هاست..
صدای فاصله هاییکه غرق ابهامند...
در شعر تصویر سر و دل، با پوششی بدیع از 2 تن، لیریک است. پس هنر مربوط به گرانش یا جاذبه 2 تن خلاصه شود:
لیریک = سر + دل، رمانتیک و جاذبه جنسی استتاری است.
نقاشی مونا لیزای داوینچی نمونه هنر لیریک سده 16م است.
اروتیک = سر + دل + تن، جاذبه جنسی تصعیدی.
نقاشی مایای برهنه گویا، هنرمند سده 18م اسپانیا، نمونه هنر اروتیک است.
شعر اروتیک توصیف هنرمندانه میان تنه را هم به شعر لیریک سر و دل افزاید.
پورنو = تن، اعضا + افعال؛ بهوفور در اینترنت.
حافط گفت:
من با کمر تو در میان کردم دست / پنداشتمش که در میان چیزی هست.
پیداسـت از آن میان چو بربست کمر/ تا من ز کمر چه طرف خواهم بربسـت.
نزدیکی در خلوت.
بیان هنری این رابطه اروتیزم eroticism یا رابطه دنجی پوست 2 تن است.
این بیان گاهی انگیختن نفسانی مخاطب را موجب شود. به لسان عربی: وصف العیش؛ نصف العیش.
البته کلام سمعی/ بصری، مانند حسگرهای سر و پوست،
بر مراکز زبانی مغز و عاطفی لیمبیک با عصب ربط واکنش احساسی در فرد پدید آورد.
سقراط آموزههای اروس، الهه عشق، را در باره زیبایی تن زمینی تدوین کرد.
افلاطون نفس اماره را از عشق تفکیک کرده؛ لذا عشق افلاطونی در ادبیات غرب رایج شد.
ارسطو اروس را جهد برای کمال، الهه کمال مرد/ زن، کمال انسان به خدا قلمداد کرد.
این نظرات در قرون وسطا در نخبهگان اروپا و خاور میانه رایج بودند.
بیان لقاح پورنو گرافی نام دارد.
این واژه از ترکیب 2 واژه یونانی برابر روسپی و نگارش پدید آمده.
معنی ضمنی آن وجه تجاری را هم با آن القا کند.
در فارسی اعضای میان تنه و فعل اصلی کمکی، همه با کاف آغاز شوند.
این نوع توصیف با فیلم، نوار، قرص فشرده، اینترنت عامهگستر شد.
پورنوگرافی تاکید را روی افعال مربوط به هم آغوشی 2 تن گذاشته؛
جای عشق لیریک و حسیات اروتیک را توصیف عمل جنسی گیرد.
برخی، برخی آثار فرخی، عبید، ایرج میرزا را شعر پورنو نامند.
هزلیات سعدی از نخستین چاپ آثار او همواره در محاق حذف بود.
فروغی با تصحیح کلیات سعدی ۱۳۱۹، هزلیات را منافی اخلاق انگاشته؛ آنها را حذف کرد.
از آن تاریخ به بعد، اکثر چاپها از سلیقه فروغی پیروی کردهاند.
سعدی با تاکید بروی حظ حواس، تلطیف جسمانی، ارضای جماع و گرمابه را ردیف کرد:
جامع هفت چیز در یک روز/ نه عجب گر بمیرد آن دابه {جانور}:
سیر بریان و جوز و ماهی و ماست؛/ تخم مرغ و جماع و گرمابه.
بیان اروتیک 3 هزار ساله مصر، هند، فلسطین، یونان، ایران و غرب بررسی شوند.
در ترجمهی عذرا پاوند از اشعار مصر باستان، "زنان و مردان جوانى را مىبينيم
در فضايى انباشته از عطرهای خوشبو، پوشاک ابريشمي، شكارهاى لذيذ،
كلوچههاى شيرين، گوهرهاى گرانبها، بسترهاى پاكيزه .. اينها تماماً لوازم و اشيايى هستند
كه براى لذت جسمانى فراهم آمدهاند.
" اميال نفسانی كه در پندارهای كليمى-مسيحى از وسوسههاى تن با نماد شیطان سرچشمه گيرند؛
نيروي مخرب و معصيتبار قلمداد شوند"
در غزل غزلهای سلیمان، ترجمه شاملو، آمد:
"ای خواهر و عروس من، بوسه هایت چه بسیار لذیذند؛ از شراب نیکوتر."
سافو شاعره یونان باستان شعر خصوصی بستریات نیز دارد.
در افسانه های یونانی ثانوس، فرزند شب/ تاریکی و 2 قلوی خواب/ الهه شر، تن-نمای personification مرگ است.
اروس، غریزه نفسانی دروج chaos آشوب شهوانی در تقابل با نظم آپولو، تن-نمای زیبایی است.
در شعله دوگانه Double Flame، اوکتاویو پاز با بررسی تاریخی اروتیزم در هنر و ادبیات اروپا نتیجه گرفت:
دگرگونی اخلاقی در شعر درباری جنوب فرانسه، تحت تأثیر آشنایی صلیبیون با غزلیات مسلمانان آغاز شد.
به عنوان دو عنصر متضاد. پاز سرچشمهی اين سرزنش
و ريشهی آن را در مکتب عشق افلاطونى، بدون بستریات، داند.
اوكتاويو پاز، دارنده نوبل ادبیات از مكزيك، غزل حافظ را در رده عرفان اروتيک قرار داد.
او افزود: در تورات و انجيل هيچ آيهاى نیست كه نشان سرزنش تن يا ترجیح روح بر جسم باشد.
نهایتاً برابری 2 جنس، که به نظر او بدون آزادی زنان امکان ناپذیر است، در سده 19م رخداد.
با این همه پاز اشعار عاشقانهای را که در سده 19 و 20م در غرب آفریده شده، اروتیک نداند.
چرا که هنوز تا آزادی زنان در این جوامع راه درازی در پیش است.
در سانسور هولیوود نیمه ی دهه 50 سده 20 م، بوسه ایستاده و نشسته در فیلم نشان داده شد؛
بعدها بوسه 2 تن دراز کشیده بهآن افزوده شد.
آندره ژید در مائدههای زمینی با تاثیر از حافظ و خیام لذایذ و امیال زمینی را شاعرانه تصویر کرد.
در فرهنگ هند امیال جنسی انرژىِ مثبتى اند
كه خرد و انديشه را شكل دهند.
این اميال که از نيروهاى كيهانى اند؛ از عوامل چرخش افلاک قلمداد شدند.
همپايه اروس در ميتولوژى يونان.
كاما به اين دليل از خدايان هند است كه در پاكترين و پُرتحركترين شكلش، انرژى تقديس شد.
تن در فرهنگ هند مخزن اين انرژى تقديس شده و كيهانى است.
در کاماسوترا به معنی امیال آموزی هندی از 30 جور بوسه نام برده شود.
شاید کاما/ امیال با کام فارسی همریشه باشد.
فرازهایی از متون مانده از الهیات شطرنجی فلات ایران
و در تنانهگی شعر فارسی بویژه فردوسی، خیام، حافظ فراوان بکار رفتند.
بیان و دیدگاه این شاعران در طول قرون وسطا مرد-مرکزی بودند.
دید مذکر در ادامه سنت مردانه تخت جمشید بدون یک حجاری زن یا بچه بود.
با تمام لطافت، بدعت، انسانیت از مقولههای عصر حاضر
مانند قانون، برابری جنسیت، قومیت، ملیت، نژاد، عقیده تهی اند.
بااین وصف تبلیغ عشق از خونریزی و جنگ بهتر بود.
در متون اوستایی، یشتها، گاتها، یسنا، از پگاه، خیسی، لذت سخن رفته است.
در وندیداد و ارداویراف نامه حکایات مجازات فاحشهگان آمده.
در ترانههای شفاهی هم جنبههای عشقی و گاهی تن-مایهگی وجود دارند.
در کل، اسرار مگو، سرکوب نفس ِامّاره، تصعید غرایز عوالم لذت همآغوشی و سکس،
انگیختن حسی ِشعر با تصویر جسم و جان با کلام ِ موزون تصویری شعر اروتیک را پدید آورند.
رابطه نزدیکی 2 تن با مضامین عشقورزی، بوسوکنار، هم آغوشی محتوای شعر بستریات است.
از ثنویت جنسیتی، گفتمانی پدید آمده که برمبنای آن عاشق و معشوق دو نیمۀ جدا افتاده و بیگانه از یکدیگرند.
کمال هر یک، مشروط به وحدت با نیمۀ دیگر است.
پس عاشق و معشوق هر یک گویا نیمهای ناتمام اند؛ تنها با یافتن ِنیمۀ دیگر است که انسان به کمال رسد.
معترضه باید افزود: واژه عشق فارسی بوده؛ با ریشه لغوی اوستایی اشکه بمعنای خواستن.
در کتاب آسمانی مسلمانان واژه عربی برابر آن حب با مشتقات حبیب، محبوب، محبت است.
عمل لقاح بدون عقد/ ازدواج مرسوم نبوده.
در مفصلی گیرا، فردوسی همآغوشی رستم و تهمینه را
در تاریکی، جاذبه جنسی، ظاهر، رو، قد، تن، بدون عقد و برای تولید مثل نه خوش گذرانی با زبان ایهام،
تمثیل، اشاره، استعاره، غیر مستقیم بیان کرد.
نطفه سهراب، فرزند رستم، یک در/ مروارید در صدف/ بطن تهمینه، دختر شاه سمنگان، افغانستان کنونی شد:
چو انباز او گشت با او به راز/ نبود آن شب تیره تا دیر باز.
ز شبنم شد آن غنچهی تازه پر/ و یا حقهی لعل شد پر ز در.
به کام صدف قطره اندر چکید / میانش یکی گوهر آمد پدید.
واژه های شبنم، غنچهی تازه، حقهی لعل، دُر، صدف، قطره، کام، گوهر؛
افعال چکیدن، پر شدن، صفات باز، تیره، میان؛ و ایهام زیبای باز بمعنی گاه و انقباض بطور موجز عمل لقاح را
در تصویری شاعرانه و اروتیک القا کنند.
باکرگی تهمینه ّبا پگاه، تازه، شبنم، آغاز صبح، خیسی صدف، سرخی لعل، دریای غلطان برای بارداری تداعی شود.
راوی مذکر در این فراز روی تن طرف مونث زوم کرده؛ از معامله رستم خبری نیست!
گذر زمان از شب تا دیرگاه /پگاه – از تیره تا رویت غنچه بطور موازی با روایت صحنهی همآغوشی چون ساعتی فرارو نشان داده شود.
چرخش دید نیز با آوردن انباز/ همبازی او، زمزمه رازوش به او،
زوم روی اعضای بدن در لفافه استعارههای نغز و زنده رشد مروارید،
بازشدن غنچه، با استعاره 2گانه کام سرخ لبدار دو لبهی انقباضی صدف با ماهیچه
اتصال درونی تمرکز شدید بصری شاعر را نشان دهند.
یکی دیگر از چهرههای تابناک لیریک فارسی نظامي است.
تصویری که او ازمیانتنهی زن دهد از دید راوی کل و فاصله متنابهی با سوژه باشد.
او با کاربرد استادانه مصالح بیرونی/ صحرایی به توصیف تن درون اتاق پردازد.
حرکت آهو در ایستایی دره و گذران زود برف دوگانهگی ملسی را القا کنند.
نیز رنگ آمیزی این تصویر، تقابل سیاهی دره/ مهبل را با سفیدی برف/ بدن با ایجاز بیان کند:
ميانش يكي درهی ژرف بود / سم آهويی مانده بر برف بود.
مختاری در کتابش از شعر اروتیک، اروتیزم، شعر عاشقانه جنسی، شعر اروتیک در معرفت جسم،
شعر رمانتیک جنسی، شعر جنسی در مغازلههای باب روز، طرح جنسی زبان نام برد.
ابن سینا و فارابی با تاثیر از الهیات سامی، سنن ایلات، فلسفه افلاطونی
توصیف معانقه /بغل کردن و تقبیل/ بوسیدن را پذیرفته؛ ولی مباضعه/ دخول را تنها با ازدواج پذیرند.
آنها توصیف این کردار سومی را در هنر نپسندند.
حَشر و همبستری بخشی از عشق اند؛ گاهی در ناخودآگاه تصعید شده، بصور دیگر ظاهر شوند.
در زیر ایهام "حشر" برای محشر و حَشر با "انگیزند" معنا را اروتیک کند.
ما با می و معشوقه از آنيم مدام/ باشد که به حشرمان چنان انگيزند.
شعر جوانی، دبیرستانی، سانتی مانتال، عاشقانه، رمانتیک، اروتیک و مفاهیمی اینگونه
شعر دورهای از حیات یک شاعر است.
معمولا شاعر از این مرحله عبور کرده؛ احساس خود را فراگیرتر کند.
آثار فروغ 20 ساله با فروغ 30 ساله مقایسه شوند.
غزل همسایه دیوار به دیوار شعر اروتیک و در نهایت شعر پورنو باشد:
آثار سعدی، ایرج میرزا. شاعر خبرنگار ذهنش در محیطش بوده؛ شعر خبر حادثه است.
پس رباعیات گزارشهای کوتاه دلانگیز خیام در جدلهای محفلی و اندیشمندان اند.
خیام ابزار طرب را هم از یاد نبرد:
چنگ، شادي، جفت، بهار، ساغر، طرف جويبار، پیاله، کاسه، قدح، دايره، بربط، نی، ترانه، جام،
"کاواز دهل شنيدن." خیام نماد برای ارایه اعضای عیان/ پوشیده تن هم بکار برد:
صبوح، شاخ، جام بلورين، پيمانه، قلم، کاسه، سبو، پیاله. برخی از افعال بکار رفته هم در رابطه با لذت بردن باشند:
شکافت، نشکفت، نوش، گیر، بدست، خوشباش، گلی بچين، خوردن می، آرايند بربای،
"بنگر ز صبا دامن گل چاک شده."
"چاک دامن" ترکیب دلانگیزی است که حافظ در "پیرهن چاک" بکار برد.
خیام با استادی و سادهگی طبیعت را با چند کلمه ترسیم کند.
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد.
یا: ابر از رخ گلزار همی شويد گرد.
پس از مرحله لیریک 2 تن، اروتیزم خیام در 5 بخش
جاذبه، میعاد، کردار، همآغوشی، آرامش میتوان تصویر کرد.
جاذبه جنسی.
این را خیام در رو، رخ، قد، جمال هم خود و هم طرف، داند:
هر چند که رنگ و بوی زيبا ست مرا./ چون لاله رخ و چو سرو بالا ست مرا.
بر چهرهی گل نسيم نوروز خوش است / در صحن چمن روی دل افروز خوش است.
برخيز و بيا بتا برای دل ما / حل کن به جمال خويشتن مشکل ما.
چون لاله بنوروز، قدح گير بدست / با لاله رخي اگر ترا فرصت هست.
اتمسفر ambiance میعاد.
خیام برای ملاقات گوشهی دنجی را در نظر دارد.
این محل در باغ، با جوی آب، موسیقی، می، نجوای بالشی، وقت خوب مصاحبت/ نزدیکی باشد.
او زیرکانه لختی تن را در نبود تلویحی "جامه در رهن" گوشزد کند.
مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب / جان و دل و جام و جامه در رهن شراب.
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی / برساز ترانهای و پيشآور می.
کردار.
پس از دیدار طرف، خیام از مغازله foreplay مانند زمزمه، ناز، بو، خوردن، نوشیدن، لمس، دیدن، بوسیدن آغاز کند؛
تا سرانجام به کامجویی رسد.
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی/ کنجی و فراغتی و یک شیشه می.
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی/ منت نبریم یک جو از حاتم طی.
رباعی زیر از خیام نیست. چون خیام در هر رباعی یک معنای مضاعف sub-text هم گذارد.
درازی قصه کنایهای برای آختهگی شق است. شاید رباعی دوم را در پیری گفته باشد که فرصت رفته است.
در آرزوی بوس و کنارت مردم/ وز حسرت لعل آبدارت مردم.
قصه نکنم دراز کوتاه کنم / بازآ بازآ کز انتظارت مردم.
چون لاله بنوروز قدح گير بدست/ با لاله رخي اگر ترا فرصت هست.
همآغوشی.
اینرا خیام به قوه تخیل خواننده/ شنونده رباعی محول کند.
شاید تحت تاثیر اخلاقیات ابن سینا، از توصیف آن خودداری کند.
یا این مرحله را نتیجه روال منطقی 4 مرحله قبلی بطور تلویحی/ضمنی فهمیده انگارد.
او گاهی با رندی از توصیف بستریات در گذشته؛ بقول غربیهای امروزی از "روز بعد" سخن گوید:
وقت سحر است خيز ای مايه ناز/ نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز.
آرامش/ خواب.
خیام گوید قدر دم را دانستن با خوردن، نوشیدن، لقاح آرام کند.
در دهه 1960 در دانشکده پزشگی سنت لوییس ماستر و جانسون با آزمایشات ثابت کردند:
پس از لقاح چرت کوتاه بیخبری، کرختی آرامش بخش آید.
در این مرحله، گاهی مرگ چون لولویی خودنمایی کند.
او سرنوشت محتوم بشر را مستمسکی برای خوش گذرانی و کامجویی قرار دهد.
او با رندی خوش گذرانی با لعبت را تمرین این جهانی برای عافیت بهشت خواند.
لذا اصالت وجود خیام در همسایهگی اگزیستانسیالزم قرار گیرد:
مِی بايد و معشوق و به کام آسودن.
آرایههای ادبی برای تصویر کردن با 5 حس بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، پوستی-
محتوای فلسفی هم عروضی اند هم آفریده خود خیام. او ترکیبات هوسانگیز هم بکار برد:
لاله رويي، باده لعل، سيم تني، لب فرشته خويي، لب چو لعل، زلفين چو مشک،
"يک دو سه اهل و لعبتي حور سرشت." "اهل" بمعنی "اهل دل" امروز ست.
او روی اندام تن زوم کرد:
پشت، گوش، چشم، سر، رو، پا، انگشت، رخ، رخساره، زبان، کام، زلف، گير، پی، رگ، گردن،
دست، تن، کف، ران، جبين، لب، چنگ، خال، عارض، جمال، آیت
نیز اسمهای مترادف با یا بیانگر لذت را بکار برد:
جواني، محرم، مونس، یار، دلبري، دل افروز، بوسه، مهر، ماهرخي، سرو قدي، می، معشوق،
عروس، کابين، دامن، بتي، بربطي، حورسرشت، ساقي، عاشق، گل، جگر، خون، طرب، رنگ و بو،
عيش، شراب، لاله، بنفشه، نسیم، نازنین، صنم، جانان، منزلگه، نگار، خمار.
خیام از هر محیطی مصالح شعری را گزیند:
میهمانی، کارگاه، بازار کوزهگران، گزمههای ریشو، عارفان وردخوان، سفر، باغ، ارگ، برج، قلعه،
ساختمانهای بلند، باران، ابر، ماه، آسمان، سیارات، ستارگان، خورشید، افلاک.
او آفرینش را چون زادن کودک از "مهر" مام و مرگ را از "کین" عدو داند.
اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است /در بند سر زلف نگاري بودهست.
اين دسته که بر گردن او میبيني/ دستيست که برگردن ياري بودهست.
چندين سر و پاي نازنين از سر و دست /از مهر که پيوست و به کين که شکست.
سفر تا پیش از وسایل نقلیه عمومی اتوبوس، قطار، خودرو، هواپیما- پیاده، الاغ، قاطر، اسب، شتر، کجاوه بود.
فاصله توس تا اصفهان 15 هزار کیلومتر با خودرو 15 ساعت است.
سفر توس تا اصفهان از پگاه تا شامگاه 12 ساعت در بهار تا پاییز
با سرعت قاطر 5 کیلومتر/ ساعت، می شود: 15000 کیلومتر/ 5کیلو متر/ ساعت ضربدر 12 ساعت/ روز =250 روز، حدود یک سال.
در این مسافت باید قاطرها در کاروانسراها روز علوفه و آب و هر چند روز عوض شوند.
خیام بر قاطر کتاب خوانده؛ یادداشتهایی با نی و مرکب نوشت؛ با چند همسفر "اهل" بحث و جدل کرد.
گاهی خیام با کاربرد تن-نمایی personification جماد را تبدیل به انسان کرده؛
مفصل شعری را دراماتیزه، تخیل پذیر کند. او استعاره کاسه و پیاله را هم برای سر انسان بکار برد.
از کوزهگری کوزه خريدم باری/ آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری.
شاهي بودم که جام زرينم بود / اکنون شدهام کوزه هر خماری
بر گرد پياله آيتی هست مقيم / کاندر همه جا مدام خوانند آن را
هر کاسه می که بر کف مخموری است / از عارض مستي و لب مستوري است
آیا کوزه تندیس تن انسان نیست؟
او کوزه را استعارهای برای تن کرد: کوزه با منحنی ها، رنگها، اعضا مانند سر، گلو، گردن، پا، دسته، شکم.
گِل رس و ذرات آن همان نیست که انسان با مرگ خود و در خاک قرار گرفتن؛
سپس در دست کوزهگر تبدیل به ظرفی شده که در دیدگان مست شبیه یار شود.
در تخیل خیام "کوزه سخن گو" شود. بویژه وقتی که هر دو از خاک، بر خاک، فقط دمی در این جهان وجود دارند.
یعنی هر دو در چرخه تناسخ از جمادی به نباتی و حیوانی در تبدیل اند.
تناسخ خیام با چرخه تن- خاک- تاک تمثیلی از تجرید حیوان- جماد- نبات شود.
عیسی در شام آخر یه اصحاب خود گفت: بخورید؛ بیاشامید. این (نان) تن منست و این (شراب) خون منست.
برای خیام هستن تن و شدن تن در آن واحد وجود دارند.
او نه تنها تن را در دم بیند؛ بلکه آن را در روال زوال هم بیند. برای او روزمرهگی روزانه بیاهمیت،
تن را بسوی تحقق اگزیستانسیال مرگ کشد.
پس اینجا-و- اکنون آزادی است که این ترس را زایل کند.
ایموسیون یا هیجان های دیگر مانند خشم، شهوت، ترس، شادی، غم- چاشنی این سفر تن،
نه در بعد مسافت بلکه در بعد زمان، از حیات تا ممات اند.
تصویرسازی از مناسبات تنگاتنگ عشق، در حوالی فتیشیزم fetishism جنسی منشاء دارد.
واژه لاتین و پرتغالی feitiço برابر دروغین، مصنوعی است.
بمعنی شیی جایگزین، یادآور اصل، است.
نمونه: حفظ خرقه شهید. پرستش یا وابستگی شدید به طلسم و ورد دارد.
نمونه: سماع سرخپوستان بدور توتم/ علامت قبیله، زنان به جواهر، مردان به املاک علاقه دارند.
آیا شئی "کوزه سخن گو" یادآور تن است؛ یا آگاهی از گذشته و آینده دارد؟
برای خیام در اساطیر ایرانی، جمشید شراب ساخته؛ جام جم عشق و آگاهی تداعی کند:
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان/ پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی.
یکی دیگر از انواع شیی مورد طواف و پرستش، فتیشیزم اروتیک است
که با آزادیهای فردی دوران تجدد تکامل یافته؛
تا نیازهای لطیف حسی بصری، سمعی، شیمیایی، پوستی را پاسخگو باشد.
اصطلاحاتی مانند "دورت بگردم" یا "فدات بشم" با واژه طلسمی فتیشیزم ارتباط دارند.
جزءگرایی یعنی توجه شدید به اجزای غیرتناسلی تن مانند لب، انگشت، مچ پا، گیسو است.
توجه به اعضای تن در غزل حافظ، ابیات سعدی، مثنوی مولوی به وفور دیده شود.
باید دید که فتیشیزم بخشی از فرهنگ انیرانی تازی یا تاتاری بوده یا بخشی از شخصیت این شاعران.
در صورت دوم، ارثی یا محیطی، نتیجه تجربهای در کودکی است.
تن پوش، پاپوش، شیی نرم یا چرمی، اجزای بدن، پر و ابریشم اقلامی هستند که بترتیب از نظر تعداد کاربران فتیشیست بکار روند.
در سده 20، آلفرد بینه Binet بنیانگذار آزمون هوش، 2گانهگی فتیشیزم را به عشق عرفانی و عشق پلاستیکی تقسیم کرد.
اولی مانند مرتبه اجتماعی-دینی و اوراد-ذکر
و دومی مانند اشیای مادی تن پوش و اقلام نرم قلقلکی اند.
تن پوش مانند پیرهن خواب، 7 قلم آرایش، کفش پاشنه بلند هوس انگیزند.
اقلام نرم مانند پر و ابریشم پوست را نوازش دهند.
فروید فتیشیزم در فرد را نتیجه ضربه روحی در کودکی او خواند.
گاهی این رفتار در نهایت به اختلالات
وسواس obsession، دیدزدن، چشم چرانی voyeurism، تعقیب از فاصله stalker منجر شود.
رک به داستان عروسک پشت پرده صادق هدایت.
فتیشیزم رفتاری بهنجار، نرمال قلمداد شود.
این امر دربرگیرنده محرکهها، آمال جنسی، کیفیتی انگیزاننده در ذهن با شیی جسمی برای یادآوری خاطره یادآر شئی است.
عاطفه احساسی پنداری است که با ترشحات هورمونهای مربوط به هیجان
چون سکس، خشم، ترس، تنفر همراه با آن است؛
هیجان/ محرکه emotion احساسی رفتاری ست که هورمونها و اعصاب عضلات را به حرکت وا دارد.
نمونه: هاج و واج در شگفتی، جیغ در ترس، لبخند در شادی.
اکنون فتیشیزم را پیش-دادهای از گذشته در ذهن عاشق دانند.
رویت طرف در زمان حال، چون تکانه آغازین جذبه جنسی است.
این جذبه با ترشح هورمونها، ذهن عاشق را معطوف طرف حاضر کند.
مثلا در حافظه امیر ارسلان چه معیارهائی بود که به محض رویت عکس فرخ لقا یک دل نه صد دل عاشق او شد.
این معیارهای ذهنی که از کودکی او در حافظهاش قرار گرفته بودند، چه بودند و از کجا آمده بودند؟
معیارهای اخلاقی سیاووش که عشق زن پدر را بخود نپذیرفت، چه بودند؟
آثار لیریک نظامی و عرفانی مولانا را از این زاویه باید مداقه کرد
تا دریافت که تکانه های جنسی بین زوجهای در تب عشق چون لیلی و مجنون کدامند.
منابع. 2021/09/29
م.مختاری، هفتاد سال عاشقانه، انتشارات تیراژه، چاپ ۱۳۷۸، تهران.
*
عشق از ریشه اوستایی اشکه ishka = خواستن است.
در سانسکریت، اسلاوی، ارمنی، لاتین، آلمانی، انگلیسی ask شبیه همند.
در 2 زبان سامی عبری و عربی habba بمعنی چسبیدن = عشق بوده؛ ahav بمعنی خواستن= خشق است.
این واژه فارسی یا در عهد ساسانی به بحرین، حجاز، یمن، عمان رفته یا پس از استیلای اعراب بر ایران
به زبان عربی وارد شد.
نمونه: کندک =خندق، زندیک= زندیق، خرفستر= حشره اند. لغتنامه نویسان قرون وسطا باشتباه آنرا عربی انگاشتند. دکتر ملایری.
اروتسیسم را در فارسی اروتیزم نوشته اند. نمونه دیگر این سنت رمانتیسیسم است که رمانتیسم نوشته اند.
*
رشد و انحطاط فرهنگ در هزاره دوم میلادی ایران- جمعیت خراسان با مرزهای گسترده تر از امروز
در هزاره اول میلادی چقدر بود؟
در نبود مدارس عمومی دولت، تنها طبقات حاکم، کشاورزان مرفه، تجار-
معلم سرخانه برای کودکان خود می توانستند بگیرند.
آموزش سواد خواندن و نوشتن فارسی و حساب به کودکان
برای اصناف در ادبیات، عطاری، حسابرسی، بیان/ نطق برای این حرفه ها ضروری بود.
احتمال شاعر دربار، تاریخنگار، منشی، کاتب، وزیر، حسابدار خزانه شاه ضامن مستمری بود.
نمونه: رازی، بیرونی، خوارزمی، خیام، فردوسی.
پس پایگاه طبقاتی علم و هنر طبقات متوسط متکی بر رونق اقتصادی بود.
با عدم رشد سرمایه داری پس از صفویه، خروج 17 شهر حاصلخیز قفقاز،
ورود استعمار- انحطاط فرهنگی ایران تا سده 20 دوام داشت.
با مراوده با غرب، دانشجویان ایرانی در داخل و بویژه در خارج به دستاوردهای علمی و هنری نایل شدند.
نمونه: حسین با موسیقی کلاسیک، هدایت با بوف کور، فروغ با شعر، زاده با منطق فازی، جوان با لیزر، میرزاخانی با ریاضیات.
Comments