احترام به عقیده
امروز بهترین زمانه برای توتالیتر و ارتجاع است علم مردمشناسی اولین تلاشهای خود را مدیون استعمارگرانی بود
که شناخت فرهنگهای گوناگون برایشان نه از روی کنجکاوی،
که به قصد تحمیق و چپاول دوباره صورت میگرفت . این شعار اخلاقی که "باید به فرهنگهای بدوی نیز احترام گذاشت"،
چشم بر نسبیتهای فرهنگی باز کرد و چشم بر جنایات فرهنگی بست . همواره سوال اخلاقی از این علم این بود:
اگر باید به حکم اخلاقِ علمی، به تفاوتهای فرهنگی احترام گذاشت،
تکلیف فرهنگهایی که در لایههای خود بر ضد انسان عمل میکنند، چیست ؟ اگر همنوعخواری یا مراسم شکنجهی زنان در آداب یک قوم دیده شد،
تکلیف نسبیت فرهنگی و احترام به آن چه میشود؟ مفهوم "جهانیسازی" که تولد خود را در ترمهای اقتصاد جشن میگرفت،
به محض ورود به لایههای فرهنگی و تلاش در ارائهی استانداردهای اولیه،
فوجفوج با مقاومت اکثریت چپ جهانی مواجه گشت
تا اندیشهی ارتجاعی نیز بتواند جانی دوباره بگیرد، خود را تئوریزهشده ببیند
و در سطور کتابهای چپ، پنهان شود . از سوی دیگر، علوم سیاسی که جهان مدرن را بر پایهی
"تقسیم قوا"، "شرکت همگانی در امر سیاسی" و "لزوم مشروعیت اجتماعی و پاسخگویی حاکمان"
فهم میکرد،
هرگز نمیدانست که ممکن است تمامی این شروطِ لازم، ناکافی از آب درآیند ممکن است در یک نظم سیاسی، تقسیم قوا صورت پذیرد، اکثریت در امر سیاسی مشارکت جویند
و حاکمان نیز پاسخگو باشند، اما به سبک و سیاق خودشان . وقتی "عدم مداخله در سیاست کشورها" شعار جهان باشد،
ممکن است همان خطری در آشیانه به بیضه بنشیند
که احترام به رسم آدمخواری در فرهنگ نشسته است . اینگونه تصور نمیشود، اما زمانهی ما بهترین زمانه برای تداوم ارتجاع و توتالیتر است.
زمانهای که پس از چندصدسال تلاش بیوقفه در معرفت و علم به جایی رسید که فهمید باید
تکثر آرا و دهانها را برتابد،
یادش رفت که ممکن است این دسترنج روزی علیه خودش شورش کند . امروز بالشت مزدوران سیاسی و مرتجعین فرهنگی از همیشهی تاریخ گرمتر است . اگر آزادی و مدنیت در طول تاریخ دشمنانی خونخوار و قسمخورده دارند،
امروز ارتجاع و توتالیتر دشمنانی صلحطلب، کرواتی و دموکرات دارد
که بقای آنها را تضمین خواهند کرد.
جهان هیچ درک درستی از آنچه در ذهن و خیابانهای خاورمیانه میگذرد، ندارد،
که اگر داشت به نام سیاست و فرهنگ تا کمر برای آن خم نمیشد مردمیبودن یعنی کورس در خریت به معنای متداول آن . * مردی از جنس مردم *
این چرتترین شعار در میدانِ سیاستِ پساانقلاب بود.
ایدهی بازگرداندنِ اجرا و مدیریت مملکت به "مردم"، در پس نقاب متمدانه و فریبکار خود،
به شدت علیه همان نیمچهتخصصگراییِ عهد پهلوی بود.
ایدهای که تصور میکرد مملکتداری و رتقوفتق امور شهروندی،
ودیعهایست که پرودگار منان به بندگان مخلص و پاپتیِ خویش ارزانی داشته است.
"مردم"
را در گیومه گذاشتم تا یادآوری کنم
هرگاه در ادبیات سیاسی چهلسالهی معاصر ایران از این مفهوم استفاده شد،
ناظر بر عبوسترین قشر حامی سنت و امر ارتجاع در این مملکت بود.
دلیل آن نیز ساده است؛ حاکمان جدید خود برآمده از این طبقهی اجتماعی بودند . اوایل دههی پنجاه شمسی، خطرناکترین تغییر جمعیتشناسی در بافت اجتماعی ایران رخ داد.
جمعیتی برابر با آمار شهرنشینان از روستاهای کشور به سمت شهر کوچ کردند
تا رویای زندگی و رفاه بیشتر را در کسوت عمله و بنا تحقق بخشند.
چند سال بعد، انقلاب گشت و این کارگران رها شده از بند
"استعمار"،
این استعدادهای نادیده شمرده و بهبازینگرفته در عرصهی سیاست و حکمرانی،
بدنهی اصلیِ مدیریت کشور را تشکیل دادند.
کسانی که عمر شهرنشینیشان کمتر از یک دهه بود،
حالا شدند شهردار و مسئولین عالیرتبهی مملکتی. زمامدار شدند،
چون "مردم" بودند
و این بهترین دلیل برای اثبات کفایت و شایستهگیشان بود . در این مختصات معرفتی باید از هر آنکس که مردم نیست ، انتقام گرفت.
حجت کاشانی را به جرم قهرمانی در بازیهای آسیایی.
و انحراف ذهن جوانان به واسطهی ورزش محاکمه کردند
و قاضیِ پرونده بر سر اسکندر فیروز، بنیانگذار سازمان محیط زیست در ایران فریاد زد
که ما نیاز به محیط زیست نداریم.
برای هر دو اعدام بریدند؛ کاشانی اعدام شد و فیروز با وساطت کسی در قم، حبس ابد گرفت . در کیفرخواست کاشانی نوشتند:
"به یاد میآورید آن وقتها که قدرت در دست شماها بود،
با برگزاری برنامههای نمایشی، المپیکها و غیره و غیره جوانان را به منجلاب فساد میکشاندید؟
آری، این است
"خواست مردم". از همینروست که سالهای سال است
از هر شئ و پدیداری که صفتِ "مردمی" را به باسن خویش بسته است،
فراریام. هنرمند مردمی، مسئول مردمی، پزشک مردمی.
مردمیبودن یعنی قشریبودن. یعنی من همانقدر خر هستم که شما خر هستید، حتا بیشتر.
مردمیبودن در این جغرافیا به معنای کورس گذاشتن در خریت به معنای متداول آن است.
اگر دیدید که هنگام سیل، نمایندهی مردم و استاندارهای پُرپَشم تا زانو در گل فرورفته عکس گرفتهاند،
اگر میبینید که در این اوضاع و احوال، مسئولان وزارت بهداشت و سیاستمدارانتان
بدون ماسک و دستکش در جمعتان حاضر میشوند، سخت نگیرید.
چیزی نیست، اینجا تنها کورس مردمیبودن به راه افتاده است . امروز بنرهای خیابانی را میخواندم؛ بر یکی نوشته شده بود
"لطفا از دیگران فاصله بگیرید"
و دیگری هشدار میداد که "از دستدادن و روبوسی با دیگران جدا خودداری کنید". این هشدارهای شهروندی همگی بر پایهی یک پیشفرض و بستر عمومی بنا گشتهاند؛
کرونا آمده و جان و سلامت همگان را تهدید میکند.
از همینروست که هیچکدام از اینها به نظرتان ضد انسان و اخلاق نبوده
و با جان و دل به هشدارشان عمل خواهید کرد ایدئولوژی نیز از همین فرمول سود میبرد.
بستر همگانی را آماده میکند، بر پیشفرضهای خطر و تهدید سوار میشود
و شما هیچکدام از دستورات اخلاقی او را ضد اخلاق و انسان داوری نخواهید کرد.
به همین راحتی، درست به همین راحتی.
نویسنده
،داروین صبوری،
¤
نقل قول از پژوهشگر دیگر
ریچارد داوکینز
,,,,,,,,,
(ما فکر میکردیم که گرچه ایمان ممکن است هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد،
ولی میتواند همانند چوب زیر بغل،
تکیه گاه و تسلی خاطری برای افراد باشد و از اینرو آن را بیضرر میدانستیم.
۱۱
سپتامبر همهی این دیدگاهها را زیر و رو کرد.
این واقعه بهما نشان داد که مذهب چرندیاتی بیضرر نیست
بلکه میتواند بهچرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار تبدیل شود.
مذهب خطرناک است
زیرا به افراد اطمینان کامل وغیر قابل تغییری نسبت به برحق بودنشان میدهد.
مذهب خطرناک است
زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن خود میدهد.
چنین شجاعتی به نوبهی خود تمامیِ مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را میگیرد از میان برمیدارد.
مذهب خطرناک است
زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران،
تنها به دلیل این که رسوم بهارث رسیده متفاوتی دارند، بر میانگیزد.
مذهب خطرناک است
زیرا ما جملهگی پذیرای احترام غریبی نسبت بهآن هستیم
که موجب شدهاست
تا مذهب از هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد.
بیایید تا همهگی چنین احترام احمقانهای را کنار بگذاریم
コメント