حریر
لب برلب نهادههای شفق
حرفی برای گفتن دارند
در خاموشیِ حریر این خلوتِ مهتاب
ناگهانهگیِ آتش بر آب
یا
آب روی آتش بود
نمیدانم
اما
ترانهی شبنم
مستیِ رقص
اشتیاقِ برهنهگی
لغزش گرما
عطر قطرهها…….
همه قفل شدند بهغنچه
موج،
آن بِرکهی شعر را
زنبقِ در آب،
رقص ساقه را در نسیم
بوسههای عشق و جنون،
پِیآمد باران را
جیغ،
رساترین عاشقانه را
منهم تندیِ نفسهای تو را
تن کردیم
رهگذر
Comments