top of page
Didare To

Updated: Jun 28, 2024



بگذار مهتاب را در چهره‌ی تو به‌‌نوشم، گفتی

طنین نجوای وسوسه‌انگیز صدایت را

آویز گوشم کردی

که در آغوش تو آسمان همین رنگ نیست

حتی تکه‌ابری در آن پرواز نمی‌کند

پرنده، این‌جا بشوق لانه‌، پرواز را از بر می‌خواند

این‌جا دانه‌های باران دردانه اند

و

(کم‌ترین ترانه بوسه است)


یاد دستانت افتادم

که چگونه آرام دور کمرم چرخيدند

و حلقه‌ی ران‌های تب‌‌دار ام

که چگونه دایره‌ی کمر ات را قفل کردند


من سخت حشری شده بودم

استوانه‌ام بی اراده‌ی من

هم‌‌قد ستونِ محبوبش شده‌ بود


تو سرگرم لب‌های من

من آب از سرم گذشته بود

تنامیدن لبه‌‌هایم در فرازو‌فرود

فرورفتن

فروبردن

فروکردن

فروکشیدن

تکرار رفتن، در آمدن

ادامه‌ی لحظه‌‌های ،،اکنون،، شکیبا،

در انتظارِ آمدنِ من


من غرق در نگاه تو

با شیرینیِ فانتزی‌های خود

خیره به‌‌اندام تو بودم

که در من، دل بدریا می‌زد



امشب قبل‌از تسلیم ستاره‌گان به سحرگاه

بی‌تابیِ تن ترا

هزار و یک‌‌بار تنفس خواهم کرد

(سرشار از شگفتی‌های بر زبان نیامده‌)


رهگذر

Recent Posts

See All

مخمل

حریر

شبنم

Comments


bottom of page