معصومانهتر از کبوتران
محو تماشایِ معبد پریان خیره میمانم
الههی هوس نگاهم را بهچشمانش پیوند میزند
میبینم فراپیش را
چهگونه
گرمایِ خیس در خلوت میرُویَد
و
با گداختهگی آشتی میکند
چهگونه
هوس، بازوانهتر از سبزینهگی
نیازمند شبنم است
چهگونه
ساقهی زیتون آستانهی عشق و خواهش میبوسد
اوج خود را در عمق نَفَسهایِ من جا میگذارد
چهگونه
تیر از کمان دل
راس یک زاویهیِِ حاده را نشانه میگیرد
چهگونه
کمانمانند تاب میخورم
و
دلآویزِ تابسواری میشوم
چهگونه
پرستشهای ملایم
نوازشهای تیزش
قلبم را گرم میکند
چهگونه
از لبان پسته، تابش خورشید میچیند
چهگونه
شکیبائیِ گذرگاهش را در حریر وفاداری میپیچد
چهگونه
پنهان شدنش
پشت پردهی نَفَسهای بریده ام
لایِ لرزها سبز است
چهگونه
الههی عشوه، صلابت مهر میستاید
قد میکشد بادام
در رواق نیایش شبانگاهیاش
رهگذر
Comments