top of page
Didare To

Updated: Mar 18





شب‌زنذه‌‌‌داری،

ماه‌‌گونه‌گی‌ست

در آغوش تو، 

مانندِ جویبار

که خشک می‌شود

اگر با دريا نباشد


لرز مبهم شکوفه‌های لیمو

سایه روشن زنبق

زمزمه‌ی نم نم از هستیِ من

درخلوت زیبائی


عریانی‌ام خیس می‌شود

در چشمان تو

نیل‌‌گون دریائی که

چهره‌ام

پستان‌هایم

گودیِ نافم

ترنّم درز لبانم

رویاهایم

شناورند درآن


رودخانه‌ای

فراسوی احساسم می‌گذرد

بی آن‌که لب وا کنم

بیا پارو بزن

تا به‌‌آن بگذری


نمک‌آلود است آب رودخانه‌

طعم عشق

هرچه بیش‌تر بخوری 

تشنه‌‌تری،


رهگذر 



Recent Posts

See All

آینه

Comments


bottom of page